نبرد تايتانها
چینشی جدید بر علیه اسلام
علی قهرمانی
فيلم «نبرد تايتانها» در واقع بر اساس باورهاي اسطورهاي يونان در قالب تصوير آمده است. اين فيلم اشاره به دعواي ميان المپنشينان بعد از پيروزي بر تايتانهاي اوليه براي رسيدن به قدرت دارد. گرچه شكل داستان و روند داستاني فيلم همانگونه كه در اساطير يونان آمده رقم نميخورد، اما موضوع فيلم خدايان المپ و دعواي قديمي قدرت ميان خدايان نسل دوم يا همان المپنشينان است.
اسطورههايي كه در فيلم در قالب خدايان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئيدون و هادس. اسطورههايي كه از آنها به عنوان «نيمهخدا» ياد ميشود به آيو و پرسيوس ميتوان اشاره كرد. اسطورههاي ديگري كه از خون يا تكهاي از وجود اين خدايان بهوجود آمدهاند، عبارتند از: عقرب شاه و كراكن.
خلاصه فيلم
داستان فيلم در دوراني رقم ميخورد كه انسانها با خدايان زندگي ميكنند. خداياني كه در فيلم از آنها ياد ميشود فقط خدايان يونانياند و بس. اين فيلم از ميان سه خداي معروف يوناني «زئوس، پوزيدون و هادس» به دعواي قديمي ميان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را كلاه گذاشته و خدايي آسمان را از آنِ خود كرده و در اين ميان سهم هادس قعر زمين و جهنم است. هادس كه از اين تقسيمبندي ناراحت و عصبي است در پي راهي براي قدرت يافتن بر كائنات است. قهرمان فيلم پسر نامشروع زئوس (پرسيوس) ميباشد كه نيمي انسان و نيمي تايتان است. پرسيوس به جنگ هادس و كراكن كه مخلوق هادس است، ميرود و با نجات بخشيدن به شاهزاده سرزمين المپيوس، نابود كردن كراكن و تبعيد هادس به اعماق زمين به كمك شمشير زئوس و شمشير غضب او كه در قالب رعد و برقي است خدايي، بقا و توانمندي زئوس را به او برميگرداند و به مردم هم شادماني و صلح را هديه ميدهد.
روايت قصه فيلم
مردمان عليه خدايان خود كه همهچيزشان را از آنان دارند، به علت نامهرباني و غضب ايشان شوريدهاند. زئوس براي تنبيه مردم با همسر پادشاه آكريسيوس كه عليه او شورش و طغيان كرده بود، همبستر ميشود. بر اثر همين رابطه نامشروع فرزندي به دنيا ميآيد كه نام پرسيوس بر آن نهاده ميشود. پادشاه آكريسيوس همسر و پسري را كه تازه متولد شده، به دريا ميافكند. سالها از اين ماجرا گذشته و پرسيوس كه حالا جواني برومند است، با خانوادهاي ماهيگير كه او را يافته بزرگ كردهاند، زندگي ميكند. سوار بر لنج كوچك هميشگي هستند كه به شهر آرگوس نزديك ميشوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخريب ميكنند و در همين زمان هادس بعد از كشتن اين سربازان لنج ايشان را هم نابود و غرق ميكند. هادس به عرش نزد زئوس ميرود و از او اجازه ميگيرد تا مردم را به خاطر اين سركشي تنبيه كند. خداي آسمان (زئوس) كه آدميان را آفريده، در فناناپذيري و قدرتمندي محتاج عبادت و نيايش ايشان است اما خداي سرزمين مردگان (هادس) كه زير زمين است، قدرت و بقايش را محتاج ترس مردم است. با اين ترفند هادس قدرت مييابد و با آزاد كردن كراكن قدرت بلامنازع خدايان ميگردد. پرسيوس كه از حادثه غرق شدن نجات يافته و به سرزمين المپيوس راه يافته، به دستور پادشاه و به همراه تعدادي سرباز كاركشته به مصاف هادس ميشتابد. در ميان راه با آكريسيوس مواجه ميشوند كه اكنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتي دست او را ميبرند، عقربهاي مهيب و غولآسايي از قطرات خون او متولد ميشوند كه تنها به كمك اجنه رام ميشوند. جنها در فيلم با لباس باديهنشينان عرب بوده، به زبان عربي صحبت ميكنند و به عقربها دستور ميدهند: «اطيعوا الجن». همين اجنه در شفا بخشيدن به دست عقربگزيده پرسيوس، همراهي تا باغ استيگا و پرسش از جادوگران، احضار كارون، گذر از سرزمين مردگان و رسيدن به معبد آتنا و كشتن مدوسا كمك كردند. البته آيو هم كه مانند پرسيوس يك نيمهخدا ولي مؤنث و هديهاي از جانب زئوس بود، در اين مسير خيلي به پرسيوس ياري رساند.
از اينجا به بعد در فيلم نوبت تكتازي پرسيوس است. او كه سر مدوسا را به همراه دارد، سوار بر اسب پرندهاي كه از جانب زئوس به سوي او آمده، به نبرد «كراكن» رفته و با سنگ كردن او توسط چشمان مدوسا و تبعيد هادس به قعر زمين و دنياي مرگ به كمك شمشير جادويي زئوس و صاعقهاي كه از آسمان بر دل هادس وارد ميآيد، پادشاهي زئوس را بر مردم دنيا تمديد ميكند و دنياي جديدي را كه آرزويش را پدر انسانياش كه او را بزرگ كرده بود و تمامي انسانها داشتند، رقم ميزند.
نقد و تحليل فيلم
كارگردان فيلم «لوئيس لتريئر» است كه قبلا فيلمهاي اكشني مانند «ترانسپورتر 1 و 2» و قسمت دوم «هالك» را كارگرداني كرده و فردي باسابقه است. اين فيلم كه محصول 2010 بوده و بازيگري چهرههاي سرشناسي چون سام ورتينگتون (پرسيوس)، ليام نيسون (زئوس)، جما آرتتون (آيو) و . . . را شاهد است، از نظر تكنيكهاي ساخت، بهرهگيري از جلوههاي ويژه، بازيگري شخصيتهاي درجه اول فيلم، همخواني موسيقي با متن روايي فيلم جزو فيلمهاي خوب و نسبتا قوي است، گرچه سهبعدي سازي و فروش فيلم با اين فرمت موفقيت چشمگيري نداشته است.
داستان فيلم به نوعي همان قصه موجود در اسطورههاي باستاني است و اين از امتياز بديع بودن داستان و ايده ميكاهد. هرچند سعي شده با درج برخي كاراكترها و پيچ و خم داستاني مانند پيدا شدن سر و كله اجنه بيابان آنهم درست در لحظه نااميدي از پيروزي و سكانس ملاقات با جادوگران كمي قالبشكني شود اما روح كلي حاكم بر فيلم همان فضاي حاكم بر اسطورههاي يوناني است.
با آنكه عوامل و تكنيكهاي ساخت، پيشينه شخصيتي هريك از بازيگران منتخب در نقشهاي اصلي، قوت و ضعف داستان و فيلمنامه و . . . در تحليل و نقد فيلم مهم هستند اما آنچه در شيوه تحليل و نقد محتوايي مهمتر از آن است، روند داستان و مؤلفههاي خاص انتقال مفاهيم و الگوسازي است.
تحليل محتوايي فيلم
اين فيلم از نظر معناگرايي در راستاي فيلمهايي چون «لژيون» (Legion) و «گابريل» (Gabriel) است. در هر سه اين فيلمها به نوعي جبههگيري و صفآرايي بشر را در برابر خدا و موجودي به نام خالق بشر و عالم بشريت شاهديم. گرچه محتواي هيچيك از اين سه يكي نيست اما همه در يك راستا بوده و به نوعي حلقههاي يك زنجيراند.
مسيري كه در «گابريل» با توهين به فرشتگان مقرب خدا و اعلام جنگ فرشتگان با خدا آغاز شد، در «لژيون» به اوج خود ميرسد و مايكل يا همان ميكائيل كه در فيلم گابريل جاي شيطان را گرفته بود و فساد و پليدي از جانب او بود در فيلم لژيون در برابر صف فرشتگان نازل كننده عذاب و برپا كنندگان رستاخيز ميايستد تا از تولد كودك نامشروع يك پيشخدمت ساده به نام چارلي كه به همراه جمعي در يك فروشگاه ميان راه به نام آبشار بهشت گير افتادهاند، حمايت كند و نسل بشر را از خطر انقراض و آغاز رستاخيز كه شروع حكومت و ابتداي سلطنت خداست، بگيرد.
در اين فيلم ديگر اثري از خداي واحد و فرشتگان نيست. خداي واحد در فيلم جاي خود را به خدايان خُرد و ستيزهجويي داده كه براي به دستگيري قدرت مطلق و خدايي كائنات هر لحظه در نبرد و كشتار مردمان بهسر ميبرند.
باستانگرايي از نوع يونانزدگي
آنچه از اول تا آخر فيلم به صورت متوالي در برابر ديدگان تماشاچي تكرار ميشود، اسطورههاي باستاني و شركآميز يونان است كه بزرگترين و برترين اين اسطورهها خداي خلقت است كه به خداي آسمان شهرت دارد. در اين فيلم زئوس كه پدرش را اخته كرده و خود را خداي خدايان ناميده خدايگان عدل و داد معرفي ميكند كه تنها به دليل ناسپاسي بندگان اجازه مجازات به برادرش هادس ميدهد تا با اين مجازات بندگان به شأنيت و جايگاه خود پي ببرند و در مقابل خدايان صفآرايي نكنند.
البته فيلم در جاي ديگر به جفاي اين خداوندگار و همخوابگي او با همسر آكريسيوس براي درس عبرت كردن قيام او براي تمام آدميان عليه خداوندي خويش اشاره دارد. اما فضاي كلي فيلم بهگونهاي است كه تا آخر فيلم به خوبيهاي فراوان زئوس و علاقه بيحد و حصر او به نسل بشر اشاره دارد تا آنجا كه نگرفتن جان آكريسيوس و تنها بسندهكردن به آن عمل نامشروع و غيرانساني را هم به پاي اين دادگري وي و بشردوستياش مينويسد.
تقريبا اسطورهاي نيست كه در فيلم به آن اشاره شده باشد و ربطي به يونان باستان نداشته باشد. گرچه همين اسطورهها را ميان اقوام و ملل ديگر چون روميان هم ميتوان يافت اما آنچه از سير تطور اسطورهها برميآيد همين اسطورههاي يوناني هستند كه نام عوض كرده با هويتي جديد به ملتهاي بعد از خود و تمدنهاي همسايه چون روم راه يافتهاند.
ريشه اومانيسم در يونان باستان
بيش از آنكه تقدم تمدن يونان بر روم و ساير تمدنهاي بعد از يونان مهم باشد، شكل و شمايل اسطورههاي يوناني و خدايان ايشان مهم است. با كمي مطالعه در فرهنگ اديان باستاني ميتوان به راحتي دريافت بيشتر اسطورهها و الهههاي آنها چهره و پيكري غيرانساني دارند و بيشتر شبيه مظاهر طبيعت، حيوانات و تركيبي از برخي از اينها هستند. در اين ميان آنچه خيلي برجسته مينمايد، شكل و شمايل انساني خدايان باستاني يونان است. در واقع ميتوان گفت بشرگرايي افراطي و تقدس بخشي به انسان و بالا بردن او تا حد خدايي تنها در يك تمدن بسيار برجسته است و اين تمدن همان يونان باستان است. اين فيلم هم به همين مسئله به خوبي اشاره دارد و انسان معيار فيلم كه با كاراكتر شخصيتي پرسيوس شناخته ميشود، نيمي خدا و نيمي انسان است و از همين رو است كه خدايي در خون او بوده و قادر به انجام كارهايي است كه از عهده ديگران ساخته نيست.
نسل ويژه؛ فرزندان خدا
اين فيلم هم مانند قريب به اتفاق فيلمهاي منجيگرايانه هاليوود عناصر ويژهاي را براي منجي خود قائل است كه ديگر كاراكترهاي فيلم از داشتن آن عاجزند و اين همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصيتهاي جنبي قصه است هرچند حضوري بسيار پررنگ در فيلم داشته باشند.
نسل قهرمانان هاليوود كه گاه با نشان خون اصيل در برابر مغولها يا همان افراد بياستعداد و عادي جامعه در فيلمهايي چون «هري پاتر» به چشم ميخورند، شبيه اين نشانها را در كارتون و فيلم «شگفتانگيزان» و «چهار شگفتانگيز» نيز به وضوح ميتوان يافت. در برخي فيلمهاي ديگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محيط پيرامون نشان ويژه و اختصاصي شخصيت اصلي فيلم است كه نمونه اينها را در «جمجمههاي دوست داشتني» و «شاگرد جادوگر» ميبينيم.
در اين فيلم شاخصه بارزي كه پرسيوس به عنوان قهرمان قصه دارد و ديگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدايگان بودن و ويژگي نيمه خدايي وي است. همين خصيصه او را تا آنجا پيش ميبرد كه بر همه مسائل و مصائب پيروز ميشود و خداي سرزمين مردگان را به كمك شمشير زئوس به قعر جهنم ميفرستد و آسايش و شادي را براي مردمان هديه ميآورد.
نكته قابل ذكر اينجاست كه تنها او نيست كه از اين موهبت بهرهمند است. «آيو» كه از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسري است كه زئوس براي او هديه كرده نيز داراي اين ويژگي است و اين دو كه به نوعي شخصيت مثبت و مهم داستان هستند از يك ويژگي مشترك بهره دارند.
الهيات مشركانه يوناني بهجاي توحيد
در افسانهها و اسطورههاي يونان آنچه در ابتداي خلقت موجود بود و از آن ساير مخلوقات بهوجود آمد، خدايان قدرتمند و جاهطلبي بودند كه كار هميشگيشان دسيسه و نيرنگ براي به دست آوردن قدرت خدايي عالم بود. اين خدايان براي آنكه نزاع كمتري با هم داشته باشند، قدرت را ميان خود تقسيم كرده بودند اما باز هم زيادهخواهي و شهوتراني آنان را به سوي توسعه قلمرو خويش و تعدي به قلمرو خدايان ديگر كه رقباي او بودند ميشد. آنچه از اول تا آخر فيلم بيش از هر چيز ديگر بيننده با آن روبرو است، همان داستان دسيسه خدايان براي به دست آوردن قلمرو و رعاياي خدايگان رقيب است.
در الهيات اسطورهاي يونان هر خدايگاني قدرت، قلمرو، رعايا و قانون ويژهاي براي خود دارد. در اين باور برخي بلايا با دعواي ميان خداوندان توجيه ميشود درست همان چيزي كه در فيلم هم القا ميشود مانند رها شدن كراكن توسط هادس به بهانه تأديب مردم اما در واقع براي به دست گرفتن ملك و ملكوت از دست زئوس.
منجي زنازاده
آنچه در بسياري از فيلمهاي مهم، استراتژيك و آخرالزماني هاليوود به ويژه در سالهاي اخير بيش از پيش به چشم ميخورد، معرفي موعود و منجي به عنوان يك فرد عادي و حتي انساني پست و پستفطرت از درون جوامع غربي است كه تنها ويژگي او تهور و نترسي، باور به توانستن، ايمان به قدرت درون و كشف آن توسط ورزشها و آئينهاي ورزشي - عرفاني شرق و . . . است. گاه هاليوود پستي را به نهايت ميرساند و شخصيت منجي آخرالزمان را فردي معرفي ميكند كه نهتنها از افراد جامعه از نظر ويژگيهاي اخلاقي و انساني بالاتر نيست بلكه حتي در نهايت ذلت و خواري است و حتي ريشه و عامل تولد او هم مطابق هيچ دين و آئيني صحيح، قانوني و شرعي نيست.
«پرسيوس» كه منجي فيلم و موجودي نيمهخداست، نهتنها به خاطر نسبتي كه با خداي آسمان دارد، معنوي و روحاني نيست بلكه فيلم تعمد دارد تا او را فردي خشك، خشن و بيروح معرفي كند كه از رابطه نامشروع زئوس با همسر يكي از پادشاهان زميني متولد شده بود. اين اولين فيلمي نيست كه در آن تصريح به زنازادگي منجي ميشود و يقينا آخرين آن هم نخواهد بود. از جمله فيلمهايي كه در آن منجي از راه نامشروع متولد ميشود، ميتوان به فيلم «لژيون»، «2012» (Doomsday) و . . . اشاره كرد. شايد علتي را بتوان براي اين كار يافت و آن اينكه هاليوود با مخاطباني در ارتباط است كه به آئين مسيح معتقداند و عيسيبن مريم(ع) را مسيحاي موعود و منجي آخرالزمان ميدانند كه قرار است از آسمان بازگردد، اما همين مسيحا در نگاه يهوديان لجوج جز دجالي بيش نبود كه خود را مسيحا ناميد. آنان كه تحمل وي و آئينش را نداشتند، انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را كه معجزه خدا و پيامبري اولوا العزم بود، كودكي نامشروع خواندند. اين مسئله در بسياري از فيلمها به صورت نامحسوس و غيرمستقيم و گاه به صورت مستقيم و در قالبي هتاكانه مانند فيلم آخرين وسوسه مسيح ساخته مارتين اسكورسيزي تكرار ميشود و به مسيحيان جهان و به ويژه ايالات متحده كنايه زده ميشود كه: منجياي كه شما از آن دم ميزنيد، فردي است كه از راه رابطه نامشروع پا به اين دنيا نهاده است.
اين فيلم در اين نوع از توهين به حضرت مسيح گوي سبقت را از فيلمهاي مشابه برده زيرا در اين فيلم تصريح به همخوابگي خداوندگار با زني از انسانها و تولد كودكي كه منجي است و با آنكه از خواندن و دعا به درگاه خداي پدر بيزار است، اما در نهايت ملك او را از دست خداوندگار شيطاني و پستي چون هادس نجات ميبخشد و در سكانس پاياني فيلم زئوس به او ميگويد: گرچه تو خدايي را نپذيرفتي و ميخواهي در قالب انسان زندگي كني اما مردمان به خاطر فداكاري و ايثار تو و اينكه ايشان را از دست موجودي پليد مانند هادس نجات بخشيدي، خواهند پرستيد. اينها كه كنار يكديگر قرار ميگيرند، يادآور مؤلفههاي مسيحي ميشوند كه صهيونيسم تلاش دارد وي را دجال معرفي كند.
ايرانستيزي
چهل دقيقه از ابتداي فيلم ميگذرد. پرسيوس و دوستانش در تعقيب آكريسيوس هستند كه اكنون آلت دست و ابزاري براي پيشبرد اهداف هادس شده است. از دل كوه و دشت به ورودي دروازه اديان ميرسند بعد ستونهاي بهجا مانده از تخت جمشيد را ميبينند. وقتي كمي جلوتر ميروند نشان «پرسپوليس» يا همان اسب دوسر كه بايد روي سرستون باشد روي زمين افتاده. صحنه، نشانهها و نمادها به گونهاي است كه بيانگر سرزمين ايران است.
عقربهاي غولآسايي هم كه از خون ريختهشده آكريسيوس روي زمين بهوجود آمدهاند، شايد اشاره به اسطورههاي ايراني باشد. مطابق اين افسانهها وقتي اهريمن در كالبد جوان ظاهر ميشد، لباسي بر تن داشت كه پر از عقرب بود. اين كه عقرب از دل خاك ايران ميجوشد، شايد كنايه از اهريمنيبودن ايران از نگاه هاليوود باشد.
البته اين نكته فراتر از احتمال است و فيلمهاي بسياري كه ضد ايران در هاليوود ساخته ميشود، نشان عداوت و كينه سرشار و هميشگي سردمداران اين شهركهاي صهيونيستي با ايران اسلامي است. نمونه اين دشمنيها را در فيلمهايي مانند «بدون دخترم هرگز!»، «سنگسار ثريا»، «كشتيگير» و . . . به وضوح ميتوان يافت.
شيعهستيزي
از موارد ديگري كه در اين فيلم عليه اديان موضوع گرفته شده، جايي است كه پرسيوس که از معبد آتنا و از نزد مدوسا زنده بازميگردد، دوباره با آكريسيوس كه توانسته بود از دست او بگريزد، روبهرو ميشود. قبل از اينكه پرسيوس بتواند كاري كند، آكريسيوس شمشير دوسري را كه در دست دارد، در قلب آيو فرو ميكند. با همين شمشير دوسر شمشير پرسيوس را از وسط دو نيم ميكند.
استفاده از شمشير دوسر در هيچيك از فيلمهاي هاليوودي رايج نيست. تنها در يك فيلم هاليوودي كه كارگردان آن يك مسلمان سنّيمذهب به نام مصطفي عقاد است، اين شمشير به خدمت گرفته شده است و آن هم براي نشان دادن و به تصوير كشيدن شخصيت امير مؤمنان عليه السّلام. در فيلم «محمّد رسول الله(ص)» هيچ تصويري از امير مؤمنان نشان داده نميشود و حتي بسياري از مناصب امير مؤمنان به زيد پسرخوانده رسول خدا داده شده است. اما در جنگ احد وقتي ميخواهد رشادت حضرت امير را به تصوير بكشد، از مولاي متقيان تنها به نشان دادن شمشيري دوسر بسنده ميكند. اين شمشير كه بيانگر ذوالفقار است، به جاي داشتن دو لبه تيز كه در واقع اينگونه بوده، به شكل تحريفي نشان داده شده و دو سر جدا از هم دارد.
گرچه در واقع ذوالفقار به اين شكلي كه هاليوود ترسيم كرده، نيست اما وقتي تنها شكل عرضهشده است، اين شمشير نشانگر فردي است كه آن را در دست دارد و گنجاندن چنين شمشيري در فيلم نبرد تايتانها آنهم بعد از تخريب چهره ايران و ايرانستيزي چيزي جز اسلامستيزي آنهم از نوع ستيز با اسلام جهادي و اسلام قيام و شهادت نيست. آيا شخصيتي برتر و بالاتر از امير مؤمنان در دفاع از اسلام يافت ميشود؟ چرا غرب نبايد در تخريب ريشه اسلام جهاد و شهادت و سياهنمايي آن نكوشد؟! مگر جز عليّبن ابيطالب مقتداي ديگري براي اسلام قيام و انتظار وجود دارد؟ مقتدايي كه تنها او شايسته است امير مؤمنان خطاب شود و لاغير!
جن يا عرب
در سكانس تخت جمشيد وقتي چند عقرب جديد به سوي پرسيوس و ياران خستهاش ميآيند، موجوداتي عجيب و غريب به كمك اين گروه بهاصطلاح پهلوان ميشتابند كه از آنان با عنوان ديجن «Dijnn» يا قاتلين بيابان ياد ميشود. اين موجودات، لباس عربهاي باديهنشين بر تن دارند، به زبان عربي صحبت ميكنند و مركبهايشان شتر است.
جدا از كمكي كه به پرسيوس و دوستانش در انجام مأموريتشان ميكنند و در همين راستا سركرده اجنه در معبد آتنا جان خويش را فداي آرمان پرسيوس ميكند، نكتهاي كه قابل تامل است همبستگي نمادهايي مانند بيابان، شتر، لباس عربي، عمامه و برخي نمادهاي عربي - اسلامي با اسلام در هاليوود است. در اين فيلم اجنه كه با لباس اعراب بدوي ظاهر ميشوند و در كنار عقربهاي غولآسايي كه رام كردهاند، مركب اصلي ايشان شتر است به نوعي نماد اسلام تسامح و حتي بالاتر نماد اسلام ناب آمريكايي است كه به جنگ خدا ميرود و از اسلام چيزي جز لباس و شترش را ندارد اما فرهنگ و باورش هماني است كه غرب در پي آن است. حتي در اين راه ميميرد تا فرد برگزيده بشر به آرمان خويش برسد.
جمعبندي
بنابر گزارش پايگاه اطلاعرساني امپاير آنلاين، عنوان قسمت دوم فيلم سينمايي نبرد تايتانها، «خشم تايتانها» يا «Wrath of the Titans» است و اين فيلم اكشن فانتزي در بهار سال 2012 ميلادي روي پرده سينماهاي سراسر جهان خواهد رفت. اين خبر و انتشار نسل سوم بازي خداي جنگ (GOD OF WAR) آنهم تقريبا همزمان با انتشار فيلم، نشان دهنده ادامهدار بودن اين پروژه و اهميت اين موضوع از سوي سازندگان هاليوودي آن است. فيلم نبرد تايتانها در راستاي جا انداختن فرهنگ و باور به خدايان فيلمي انحصاري نيست. مشابه اين روند را به شكلي آرامتر و غيرمحسوستر در فيلم «The Chronicles of Riddic» شاهديم.
حركتي كه غرب امروز در ميانه راه آن است، مبارزه با اديان توحيدي، مفهومي به نام خدا، مقدسات، فرشتگان، مفهوم نبوت و انبيا و هرچه كه قداستي بالادستي و فرابشري را به انسان معرفي كند. اين مبارزه كه قديميترين دعواي بشري است و همگان آن را با دعواي خير و شر و حق و باطل ميشناسند، امروز با جديدترين ابزار و با كمك تاثيرگذارترين رسانهها و با قدرتي وصفناپذير به حركت خود ادامه ميدهد.
** منابع
* دكتر فاطمي، افسانه طلاهاي المپ، دانشگاه ملي، يييي
* راجر لنسلين گرين، اساطير يونان، سروش، يييي
* ويل، دورانت. تاريخ تمدن، يونان باستان (جلد دوم) ترجمه اميرحسين آريانپور و ديگران. سرويراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي
* ژوئل اسميت. فرهنگ اساطير يونان و روم، ترجمه شهلا برادران، خسروشاهي. چاپ دوم: 1387 انتشارات روزبهان، چاپ فرهنگ معاصر
* جي.سي.كوپر. فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ترجمه مليحه كرباسيان، سال 1379، نشر فرهاد
* حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
*فرهنگ اديان جهان ص 56
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0