نقاره خانه
تاریخ : سه شنبه 24 آبان 1390
نویسنده : Oda Pardeks

نقاره خانه

 


نواختن نقاره از زمانهاى قديم در آستان مقدس امام رضا (ع) معمول بوده است. اما اين كه اين رسم از چه زمانى آغاز شده و به صورت يك سنّت درآمده، معلوم نيست. نه نويسندگان در باره آن چيزى نوشته اند و نه اسناد و مدارك موجود در حرم مطهر چيزى را نشان مى دهد. اما از نشانه هاى تاريخى چنين برمى آيد كه در قرن دهم، نواختن نقاره معمول بوده است.
فضل بن روزبهان خنجى در كتاب مهمان نامه بخارا، در حالات محمدخان شيبانى ، سلطان ماوراءالنهر كه مشهد مقدس و ناحيه طوس را تصرف كرده بود، مى نويسد:
سلطان تصميم گرفت به زيارت حضرت رضا عليه السلام برود، از اين رو، با اعيان لشكر خود و قاضيان و محتشمان عازم مشهد گرديد. من با گروهى قبلاً به مشهد رفتيم و در آن جا مراسم استقبال را فراهم كرديم. بر فوق بارگاه حضرت، محلّى كه نقاره نوبت حضرت امام مى زنند، جماعت نقاره چيان اردوى همايون و نفيرچيان ايستاده، مترصّد آن كه چون موكب همايون برسد نقاره بكوبند و نفير نوازند. آن حضرت امر فرمودند كه دم نزنند و نفيرنوازى را به فقيرنوازى بدل فرمودند، و چون به درگاه بارگاه رسيدند، فرود آمده به پيشگاه برآمدند و از آن جا به روضه مقدس قدم گشاده بقيه درآمدند و آداب زيارت تقديم نمودند و اندكى نشسته از قبه بيرون فرمودند.
از اين متن معلوم مى شود كه در قرن نهم و دهم، نقاره نواخته مى شده و جايى هم در بلندى براى نقاره زنان اختصاص داشته است.
در روزگاران پيشين، استفاده از شيپور و نقاره در دربار شاهان معمول بود و هر بامداد و شبانگاه، در كاخها و قصور و محلهاى اقامت حاكمان و اميران در شهرها و بيابانها نقاره مى زدند و مردمان را احضار و يا مرخص مى كردند و طبل نواختن و شيپور زدن، نشان حاكميت و اقتدار شاهان به شمار بوده است.
در ايران، نواختن طبل و نقاره، تا زمان قاجاريه ادامه داشت و حاكمان هم در مراكز استانها به هنگام معينى از آن استفاده مى كردند و در مناطق شرقى كشور حتى تا اوايل قرن حاضر نيز معمول بود.


اما... چرا اين شيوه در بارگاه امام رضا(ع) مرسوم شده، چه كسى آن را بنا نهاده و از چه زمانى اين كار رواج يافته است، معلوم نيست، و هر كس بر پايه ذوق و برداشت خود، براى آن انگيزه اى بيان مى كند. به اين برداشتها توجه كنيد:


ـ از آن جا كه امام رضا (ع) عنوان ولايتعهدى داشته و ايشان را سلطان مى خوانده اند، نواختن نقاره در بارگاه ايشان معمول شده است.


ـ شايد زمانى براى پاسدارى از حرم مطهر و مشهد، در آن جا لشكريانى بوده اند كه براى اعلام آمادگى ايشان نياز به نواختن نقاره بوده، و سپس اين رسم به سان يك سنّت، ماندگار شده است.


ـ نقاره زدن و شيپور نواختن، براى احترام و بزرگداشت بارگاه امام رضا (ع) است و تنها جنبه تشريفاتى دارد و هيچ نظر ديگرى در ميان نبوده است.


به هر حال، و با هر انگيزه اى كه اين كار آغاز شده باشد، اينك نقاره هر صبح پيش از طلوع آفتاب و هر عصر پيش از غروب خورشيد نواخته مى شود و همزمان با برآمدن و فروشدن آفتاب، آخرين نواهاى نقاره به گوش مى رسد. اين بدان معنى است كه نمازگزاران براى بر پا داشتن فريضه خود، اندك فرصتى بيش ندارند و اگر نماز خويش را به جاى نياورده اند، مى بايد شتاب كنند و به اقامه نماز بپردازند.


افزون بر اين، هنگامى كه حادثه خاصى رخ دهد كه مردم شادمان گردند و جشنى همگانى پديد آيد، نقاره نوازان بر فراز نقاره خانه مى روند و بر طبل ها مى كوبند و در شيپورها مى دمند.


نيز، هر گاه در آستان امام هشتم (ع) بيمارى شفا يابد و به خيل شفايافتگان آستان حضرتش افزوده شود، به منظور اعلام همگانى و اظهار سرور و شادمانى ، نقاره ها را به صدا در مى آورند.


علاوه بر اين، در شبهاى ميلاد معصومان و بزرگداشت مناسبتهاى مذهبى ، مانند جشنهاى بزرگ قربان و فطر و غدير، و هم چنين در زمان تحويل هر سال شمسى ، در آغاز نوروز، نقاره نواخته مى شود.


اما... در ايام محرم و صفر كه روزهاى سوگوارى شيعيان است، به منظور احترام به آيين سوگوارى ، هيچ نوايى از نقاره خانه به در نمى آيد.


براى نقاره زدن در آستانه مقدسه، محل خاصى در نظر گرفته شده و جاى بلندى فراهم آمده است. اين بناى زيبا و باشكوه، بر فراز ايوان شرقى صحن عتيق (انقلاب) قرار دارد و از قسمتهاى مختلف حرم، ديده مى شود. بلندى بنا سبب شده است كه به هنگام نقاره زدن، آواى آن تا دوردستها شنيده شود، و بويژه به هنگام برآمدن آفتاب، كه شهر از هياهوى آمد و شد اتومبيلها خالى است، نواى آن در چهارسوى مشهد، گوش شهروندان را نوازش دهد.



بناى جديد و چشمگير نقاره خانه، با ظرافت و شكوه خود، از ديدنى ترين بخشهاى حرم مطهر است كه همگان را به اعجاب و تحسين وامى دارد. بناى نقاره خانه كه سراسر از كاشى فيروزه اى است و در پيرامون ايوان آن نرده كشى شده است، دو طبقه دارد، طبقه زيرين جاى گذاشتن طبل ها و شيپورها است، و طبقه دوم محل استقرار نوازندگان.


نقاره زنان هفت نفر هستند كه سه نفرشان بر طبل مى كوبند و چهار نفر در شيپور مى دمند.


|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : سه شنبه 24 آبان 1390
نویسنده : Oda Pardeks


|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : سه شنبه 24 آبان 1390
نویسنده : Oda Pardeks

شیپور خدا

مقدمه:نفخ صور از موضوعات مرتبط با بحث معاد است. لذا در مورد ماهیت و فلسفه و کیفیت آن سوالات بسیاری قابل طرح است. مثلاً فلسفه نفخ صور در چیست؟ اگر قرار است انسان ها بمیرند آیا عزرائیل نمی تواند همه را بمیراند؟ و آیا با این نفخ صور همه موجودات حتی ملائکه نیز می میرند؟ در این صورت مرگ ملائکه چه معنائی دارد؟ این نوشتار به دنبال پاسخگویی به این سوالات سامان یافته است.

 

فلسفه نفخ صور

نفخ در صور، نوعی دگرگونی کلی در جهان آفرینش است و تنها مربوط به انسان نیست که بپرسیم مگر عزرائیل نمی تواند جان همه انسان ها را بگیرد؟ در واقع، نفخ صور، اعلام پایان یافتن مرحله ای از جهان آفرینش و آغاز شدن مرحله ای جدید است، مرحله ای که همه باطن ها ظاهر می شود و این، یک مرگ عادی - ولو مرگ همه انسان ها نیست، بلکه تغییری عظیم و غیرقابل تصور است، تغییری است که در آن، نظام اسباب و علل مادی برچیده می شود و نظام جدیدی حکمفرما می گردد.

خداوند سبحان فرمود: هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بیهوش می افتد مگر کسی را که خدا بخواهد و فرمود: هر که در آسمان و هر که در زمین است دچار فزع خواهد شد مگر کسی را که خدا بخواهد

بدین معنا، ملائکه و حتی خود عزرائیل هم می میرند، اما مرگ آنها به معنای خروج روح از بدن نیست. به تعبیر علامه طباطبایی «نکته قابل توجه این است که خداوند در مورد این میراندن لفظ «صعق» را به کار برده است نه «موت» را. شاید از این جهت باشد که "موت" لفظی است که بر خروج روح از بدن اطلاق می شود، در حالی که حکم نفخ، همه موجودات آسمان و زمین، از جمله ملائکه و ارواح را نیز شامل می شود: «فصعق من فی السموات و من فی الارض» (زمر/68)؛ پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین باشد دچار صعق می شود. و در این کلام خدا «لایذوقون فیها الموت الا الموته الاولی» (دخان/56) و در آن مرگی جز همان مرگ اول نمی چشند، که در وصف بهشت است. ظاهراً از این جهت است که در آیه شریفه، فقط بر خروج روح از بدن که همان "موته اولی" است، اطلاق موت شده و بنابراین "صعق" که خود نوعی مردن است، مصداق موت شمرده نشده است. از این جا فهمیده می شود که در معنای موت، به نحوی خروج روح از بدن لحاظ شده و به عبارت دیگر بهشتیان که این آیه در مورد آنهاست، نیز دو حادثه پشت سر نهاده اند که هر کدام در واقع نوعی "مردن" است: خروج روح از بدن و صعقه، و در آیه شریفه فقط یک موت برای بهشتیان ثابت گشته و آن هم به "موت اول" تعبیر شده است، از این جا می توان فهمید که در مورد "صعقه"، که در آن خروج روح از بدن مطرح نیست، اطلاق موت و مردن نمی شود.

مرگ

با این بیان، پاسخ تمام نکات مورد سوال معلوم شد و از جمله فلسفه نفخ نیز آشکار گشت که همان اعلام پایان یک مرحله از آفرینش و شروع مرحله جدید است. اما مطلبی که باید افزود، این است که با فنخ صور همگان نمی میرند، استثنا هم وجود دارد. البته مطابق توضیح فوق، معلوم است که استثنای مذکور، فرشتگان نیستند و عجیب تر این که افراد مورد استثنا برخی انسان ها هستند یعنی مخلصین. علامه طباطبایی در توضیح این مطلب می گویند: خداوند سبحان فرمود: هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بیهوش می افتد مگر کسی را که خدا بخواهد و فرمود: هر که در آسمان و هر که در زمین است دچار فزع خواهد شد مگر کسی را که خدا بخواهد.

منظور از"من فی الارض" کسانی نیستند که در قید حیات اند و قبل از برزخ، روی زمین به زندگی خود ادامه می دهند. زیرا خداوند حکم برزخ را شامل همگان دانسته است:"و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون" (مومنون/100) و پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند. بلکه مراد اهل شقاوت است که خداوند آنها را "... اخلد الی الارض" (اعراف/176) خوانده و فرموده است که درهای آسمان هیچگاه به روی آنها باز نمی شود (اعراف/40) و در قیامت هم از آنان نمی پرسند تاکنون چقدر درنگ کرده اید؟ بلکه می پرسند در زمین چه قدر درنگ کرده اید (روم/56)

اما منظور از "من فی السموات" ملائکه و انسان های سعادتمند هستند، خداوند می فرماید: "روزی شما و هر چه که به شما وعده داده شده است در آسمان است" (ذاریات/22) که این اشاره به ملائکه دارد که موکل رزق انسان و امور دیگر هستند.

اما در ادامه دو آیه شریفه 87 نمل و 68 زمر، عبادت "الا من شاءالله" آمده است که نشان می دهد کسانی از فزع و صعق مربوط به نفخ صور، استثنا شده اند و این استثناشدگان در آیات دیگری مشخص گردیده اند.

نفخ صور، اعلام پایان یافتن مرحله ای از جهان آفرینش و آغاز شدن مرحله ای جدید است، مرحله ای که همه باطن ها ظاهر می شود و این، یک مرگ عادی - ولو مرگ همه انسان ها نیست، بلکه تغییری عظیم و غیرقابل تصور است، تغییری است که در آن، نظام اسباب و علل مادی برچیده می شود و نظام جدیدی حکمفرما می گردد

آیه 89 سوره نمل، که در آن تعبیر "فزع" آمده است آیات بعدی را تفسیر می کند زیرا می فرماید: "کسی که حسنه بیاورد برایش بهتر از آن است و آنها از فزع آن روز در امان اند" منظور از حسنه "حسنه ی مطلق" است نه آمیخته به گناه. بنابراین اگر در عمل شخصی، حسنه و سیئه به هم آمیخته باشد، به سبب وجود سیئه، از فزع در امان نخواهد بود. پس کسی از فزع در امان است که ذاتش پاک و اعمالش از بدی ها پیراسته باشد و آشکار است که این معنای "حسنه" همان ولایت است. و این معنا در روایات متعددی نقل شده است به عنوان مثال از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه 89 سوره نمل آمده است:"الحسنه معرفه الولایه و حبّنا اهل البیت ..."

با این توضیح، وضعیت آیه 68 سوره زمر نیز آشکار می شود. در این آیه آمده است: در صور دمیده می شود و کسانی که در آسمان و زمین اند، دچار صعق می شوند. سپس دوباره دمیده می شود و آنها برپا می ایستند، از ظاهر آیه پیداست همان کسی که از نفخه اول در "صعق" اند، "قیام" می کنند و نزد خدا احضار می گردند. اما خداوند بندگان مخلص خود را از زمره این "احضارشوندگان" استثنا کرده است: فانهم لمحضرون الا عبادالله المخلصین" (صافات/128- 127) و این مخلصین همان کسانی اند که شیطان به آنها راهی ندارد(ص 83- 82) و ذاتشان از هر سیئه ای پاک و پیراسته است و این همان ولایت است.

با توجه به این که خداوند فرمود: "آسمان ها را هم در هنگام قیامت در هم می پیچیم" (انبیاء/104) این مخلصین مورد بحث در آسمان ها هم نیستند، بلکه جایگاهشان ورای آسمان ها و زمین است و با این توضیح در همه جا حاضرند.

 

خلاصه سخن ...

نفخ صور که نوعی تغییر و تحول در نظام آفرینش است همه موجودات را در بر می گیرد جز عده خاصی که در قرآن از آنها به مخلصین یاد شده است و تنها این افراد از حکم فزع و صعقه در امان هستند و به حیات خود ادامه می دهند و جایگاه آنها نه در آسمان است و نه در زمین بلکه بر کل عالم احاطه دارند.

منابع:

1- قرآن کریم

2- انسان از آغاز تا انجام، محمدحسین طباطبایی، ص 91- 89 و 289

3- اصول کافی، شیخ کلینی، ج1، ص 115

4- آفتاب اندیشه، حسین یاسوزنچی، ج5، ص 14


|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید