خلیج فارس آنلاین : خسرومعتضد تاریخ دان و کارشناسی مسائل تاریخی معاصر که برنامه های وی در شبکه دوم سیما با استقبال همگان مواجه شده است در یادداشتی اختصاصی برای سایت بولتن با نگاهی از منظر تاریخ و منطقی به تحلیل و نقد سریال طنز مهران مدیری پرداخته است.
به گزارش خبرگزاری انتخاب ، در این نوشتار مفصل آمده است:
تابلوها و پلاکاردهای سریال D.V.D قهوه تلخ در بیشتر شهرهای کشور در خیابانها به صورت عرضی و طولی دیدگان مردمی را که خواهان تماشای اثری جالب، طنزآمیز و سرگرمکنندهاند، به خود معطوف میدارد. از تعدد آگهیهای رنگی در روزنامههای کشور برای معرفی این سریال و هزینههای گزاف آن در شگفتم. جرأت مدیری در هزینهکردنها مرا متعجب میکند.
مهران مدیری مورد احترام و علاقه من است زیرا به میلیونها ایرانی لذت تماشای آثار نمایشی خوب و دیدنی و نشاطانگیز را عرضه میدارد. مهران مدیری عاشق کار خود است و منکه عاشق کار خودم هستم او را که چون من به کارش عشق میورزد ارج مینهم.
مهران مدیری متهور است زیرا دست به کاری نو و ابداعی جالب زده است. او سینمای خانوادگی را به صورت D.V.D های سریال هفتگی از طریق فروشگاهها، سوپرمارکتها، خواربارفروشیها و هر مغازهای در هر محلهای با یک شبکه توزیع سراسری به خانههای مردم فرستاده است، ای کاش کاری را که قرار بود کارگردانی کند «ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید» را با آن سناریوی قوی و شسته رفته ایرج پزشگزاد تولید و عرضه میکرد و قهوهتلخ را فراموش میکرد.
تعیین جایزه
مهران مدیری رویاروی قاچاقچیان و کپیهبرداران آثار سینمایی و نمایشی ایستاده است. جوایزی نظیر خانه و آپارتمان و خودرو که او برای خریداران واقعی D.V.Dهایش تخصیص داده و تعیین کرده که به قید قرعهکشی به آنها بدهد مرا یاد ابتکار روزنامهنگاران و مجلهنویسان سالهای دهه 1320 و 1340 میاندازد که برای مبارزه با پدیدة زشت و متقلبانه کرایهدادن روزنامهها و هفتهنامهها و مجلات هفتگی به سودجویانی که نشریات را کرایه میکردند، مجلات را در پاکتهای سربسته زرورقی یا نایلونی عرضه میکردن دو برای هر نسخه با زدن شماره مشخصهای تعیین مینمودند که خریدار نشریه در پایان یک قطع زمانی میتوانست از جوایزی چون خانه، آپارتمان، خودرو، دوچرخه، چرخخیاطی، یخچال و انواع کتب برخوردار شود و مجلات صبا، خواندنیها، ترقی، آسیای جوان مبدع و مبتکر آن شیوه مبارزه با مجانیخوانی مجلات خود و تقلب بعضی از روزنامهفروشان آن زمان و سودجویانی بودند که میخواستند روزنامه و هفتهنامه و مجله بخوانند اما به جای ارزش نشریه با یکی دو ریال به عنوان کرایه یک شب نشریه، عطش مطالعة خود را تسکین دهند.
مهران مدیری و مشاوران او با ابتکاری جالب به میدان آمدهاند و بهویژه سخنان او در ابتدای نخستین D.V.D که مردم را قسم میدهد از روی اثرش کپیه برندارند و بگذارند هر آن کس علاقه به تماشای سریال او دارد، برود و سریالهای سریال را که هفته به هفته تولید و توزیع میشود، بخرد. یقیناً در مردم اثر شایانی کرده است.
مهران مدیری که آثار متعددی طی 20 سال گذشته از او بر صفحه تلویزیون نقش بسته است هنرمندی محبوب و مردمی است. در امیدجوان آورده شده بود با استقبالی که مردم از سریال ویدئویی او کردند و روز اول توزیع 500.000 نسخه خریدند احتمال دارد در پایان یک رقم 37 میلیارد تومانی خستگی او و همکارانش را رفع کند، اما من تا این اندازه خوشبین نیستم، زیرا هزینههای تولید، بالاسری، تبلیغات، لباس، گریم، دستمزد هنرپیشگان که بسیار سنگین تمام خواهد شد. زمانی بازده خواهد داشت که سناریو نیز جالب و تأثیرگذار باشد. این تبلیغاتی که او آن را در سطح اغلب مطبوعات کشور و سطح خیابانها آغاز کرده است به بهای سنگینی تمام خواهد شد اما تهور او در این است که نهراسیده و مردانه پا پیش نهاده است.
من امیدوار بودم اقدام او و همکارانش میتواند مقدمه گشایش شبکههای تلویزیونی کابلی و تلویزیونهای خصوصی باشد که کشور ما سخت بدان نیاز دارد تلویزیون دولتی ایران، علیرغم حسن نیت و سعه صدر و روشنگری مدیرعامل و معاونین و مدیران شبکهها در گیر و دار محظورات و قیودی است که دست و پای آن را میبندد، در حالی که در کشورهای همسایه ما از عراق تا افغانستان و از قفقازستان (باکو) تا تاجیکستان و از مصر تا اردن و از سوریه تا بسیاری از ممالک همسایه تلویزیونهای خصوصی راهاندازی شدهاند و میبینید که چند شبکه خصوصی تجاری ایرانی که تولیدات چینی و کرهای و انگلیسی و آلمانی و فرانسوی را تبلیغ میکنند و ظاهراً کسی با آنها کاری ندارد زیرا شماره تلفن تجارتخانههایی در تهران و شهرهای ایران را میدهند چه بازار گرم فروشی برای تولیدات وسایل خانگی و مخصوصاً آشپزی به راه انداختهاند. چه عیبی داشته و دارد که دولت اجازه دهد همچنان که بانک و بیمه خصوصی دایر شدهاند تلویزیونها و حتی رادیوهای خصوصی تجاری، فرهنگی، علمی مجاز دایر گردند و چند صدایی و تنوع فضای کشور را پر از نشاط و تنوع کند.
متاسفانه من درباره سریال قهوه تلخ سخنانی تلخ دارم که در سطور بعدی این مقاله برای بهبود قسمتهای آینده آن یا کاربرد در آثار بعدی خواهم نوشت اما بر این نظرم که کارهایی که مهران مدیری و تیم لایق و کارآمد و صاحب قریحه او عرضه میکنند مانع و رادع منطقی خوب و بهینه آن در مقابل ماهوارههایی است که بیگانگان راهاندازی کردهاند و به تدریج قصد تسخیر فضای رسانهای تصویری کشور را دارند. افسوس که قهوه تلخ وارد فضایی شد که سناریستها از درک آن عاجز بودهاند و هستند و لطائف آن را در نیافتهاند.
از منظر تاریخ
عده زیادی از دوستان فرهیخته، نویسنده تلفنی یا حضوری از من پرسیدهاند آیا چنین شخصیتهایی در تاریخ بودهاند؟ آیا در 1201 واقعاً ایران فاقد دولت ؟؟؟ بوده است. من تصور نمیکنم خبط و خطای فاحش نویسندگان سناریو عمدی باشد. به نظرم میرسد مدیری نخواسته خود را درگیری تنشها و دلخوریهای بقایای خانوادههای قاجاری بکند. زیرا کیست که نداند این لباسها و سرووضعها به حدود 90 سال پیش اوایل قرن بیستم تعلق دارد و نه 200 سال و نه 300 سال پیش. اگر نویسندگان این سریال وقتی برای مطالعه تاریخ مییافتند لابد مردم را به سخره نمیگرفتند که پوشاک و ظاهر هنرپیشگان مربوط به سالهای 1290 هجری شمسی به بعد است و نه 200 سال یا 300 سال پیش کسانی که این سریال را تماشا میکنند اغلب دچار سردرگمی میشوند.
آیا در فیلمهای سینمایی سراسر طنز لورل هاردی، چارلی چاپلین، هارولد لوید، بودابوت لوکاستلو، نورمن ویزدم، جری لوییس و برادران مارکس دیدهایم که چارچوب زمان و مکان این چنین بیربط و سرگشته و مندرآوردی باشد؟ آیا میتوان هیتلر را در جامه ناپلئون و ناپلئون را در کسوت هیتلر به پرده سینما آورد. آخر تاریخ من درآوردی چه فایدهای دارد؟ هدف از این سناریونویسی سرگشته چیست؟ من که با شور و احساسات و قدردانی از ابتکار مهران مدیری در ارائه کاری که میتواند سرآغاز راهاندازی تلویزیونهای خصوصی باشد به تماشای دومین مجموعه نشستم پس از حدود 15 دقیقه از تماشا چشم پوشیدم و اتلاف وقت را صحیح ندیدم. چیزی که فایدهای نصیب انسان نکند، چه ارزش دیدن دارد؟ به هر حال سال 1201 هجری قمری در تاریخ یکی از سالهای انتقال قدرت بین دولت در حالت فروپاشی زندیه به قاجار است و ارتباطی با مناظری که در این سریال دیدهاید ندارد. نه از نظر اونیفورمهای نظامی، دکوراسیون و مثلاً استفاده از میز کار سناریونویسان حتی اوراق کتابهای تاریخی را ورق نزدهاند.
بیذوقی در اسماء القاب
نام پرسوناژی که نقش یک جلاد را به زیبایی و هنرنمایی اجرا میکند، «شکوفه» نهادهاند. اگر آقایان نویسنده یک بار تاریخ قاجار را ورق زده بودند، این نام بیمسمی را انتخاب نمیکردند. صدها نام جالب برای میرغضبها و جلادها در تاریخ ثبت شده است که خواننده و تماشاگر را دچار اضطراب میکند. شکوفه نام بیمسمایی است که فقط به دلیل سرسریبودن و عجله داشتن آقایان به قلمشان جاری شده و بسیار بیمسمی و بیدلیل است. راستی چرا نگاهی به کتابهای تاریخی نیفکندند. این اسامی عجیب و مسخره مانند بلدالملک چیست به کار بردهاید؟
داستان بیهدف است. در شگفتم که سی مجموعه بعدی را چگونه تولید کرده یا خواهند کرد. طی شش ماه گذشته سریال «سفری دیگر» مردم را پای متأسفانه شبکهای خارجی که سریالهای کلمبیایی تهیه شده با سرمایه کمپانیهای آمریکایی را عرضه میکند میخکوب میکرد. سریال سفری دیگر معجزه خداوند، را توجیه میکرد که خدا برای برقراری عدالت و نصفت در جهان میتواند به هر امر شگرفی اراده فرماید.
چون پیرمردی بیآزار، پاکدل، سخی و مهربان پیرانه سر عاشق زنی زراندوز و جاهطلب و فرصتجو شده و به دست آن زن و با همکاری مردی که پیرمرد او را از خضیض ذلت به اوج ثروت و رفعت رسانده مسموم شده بود، به ارادة خداوند روح سرگشته پیرمرد مقتول در کالبد مرد روستایی بیسواد و ابتدایی و قشری دمیده شد که چهره زیبا و قامتی سترگ داشت و روحی که در کالبد مرد روستایی حلول کرده بود توانست انتقام خود را بگیرد و آن زن و مرد عاشق او و خدمتکار نابکار خانه و همه کسانی که به او خیانت ورزیده بودند را به مکافات برساند و پس از پایان این مأموریت روح ناپدید شد و مرد روستایی «سالوادر» دوباره همان بود که شد.
داستان قهوه تلخ بیهدف است. لباسهای عالی، دکوراسیون مجلل، شهرت هنرپیشگان، دقت نظر و قریحه و فراست کارگردان در قبال داستانی سست و سرهمبندیشده و بیجا و بیزمان و مکان از نظر تاریخی افاقه نمیکند.
ای کاش مدیری هنگام تولید این اثر دست بسته تسلیم سناریونویسان خود که قریحه سرشارشان را در آثاری اجتماعی و طنز چون برره و جایزة بزرگ و مرد هزار چهره و مرد دو هزار چهره نشان دادهاند نمیشد و وقتی اراده میکرد وارد مبحث طنز تاریخی شود و دست کم مشورتهایی مینمود به هر ترتیب مردم به خاطر اینکه به مهران مدیری علاقه دارند و همین روزها چندین مجله پرزرق و برق خانوادگی و سینمایی و ورزشی تصاویر رنگی بزرگی از سریال او را روی جلد چاپ کردهاند. D.V.Dهای او را خواهند خرید. امیدوارم همانطور که نویسنده امیدجوان پیشبینی کرده بود، 37 میلیارد تومان بهای پیشبینی شده نصیب او و شرکتش شود و هنرپیشگان بااستعدادی که او در سریال از آنها استفاده کرده و تمام کادر تولید منفع شوند، اما من به شخصه از کاری که مدیری عرصه کرده راضی نیستم و این سریال را مجموعهای سرگشته و مبهم میدانم که از درک تاریخ و شیرینیها و لطافتهای آن محروم مانه است و باعث سردرگمی تماشاگران بیشمار خود میشود.
شاید علت عمده اضطراب و دغدغه غیرلازم مهران مدیری برای این موضوع است که نمیخواهد هیچ کس را برنجاند و تصور میکرده اگر صحبت از قاجاریه و افراد خاصی بشود احتمال شکایت و مزاحمت برای او وجود دارد. کما اینکه ثبت احوال یکی از شهرستانها در مورد سریال قبلی او مرد هزار چهره طرح شکایتی کرده بود که خوشبختانه گویا چندان جدی انگاشته نشد.
پاسخ یک سؤال
این نشریه از من درباره حفره تاریخی اشاره شده در سریال که باعث گمراهی و سرگشتگی تماشاگران شده یعنی سالهای مرگ کریمخان زند تا تاجگذاری آقامحمدخان قاجار یعنی از 1193 هجری قمری تا 1210 هجری قمری پرسش کردند.
در سریال گفته میشود در این زمان دولت مرکزی در ایران وجود نداشته است، خبر برداشت و استنباط سناریست یا مشاور تاریخی او کاملاً غلط است.
با مرگ کریمخان زند در سال 1193 بین دو فرزند جوان او که در پایتخت کشور یعنی شیراز میزیستند و عموها و پسرعموها مانند صادقخان و شیخعلیخان و جعفرخان و علیمرادخان زند اختلاف بر سر به دست گرفتن قدرت پیش آمد. دو فرزند جوان کریمخان هر دو از سلطنت و ولایتعهدی عزل و متاسفانه به دست یکی از عموهای قشری و ظال نابینا شدند.
اختلال پس از مرگ یک پادشاه قدرتمند در ایران امری عادی بود. پس از اینکه ساسانیان فروپاشیدند سلسلههای ملوکالطوایفی متعددی در ایران تأسیس شدند که روادیان، ازدیان در آذربایجان، طاهریان در خراسان، صفاریان در سیستان، سامانیان در ماورالنهر، از آن جمله بودند و عبدها آ زیاد و آلبوی نیز بر این سلسلههای منطقهای اضافه شدند.
سلسلههای بزرگی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر سراسر ایران فرمان نمیراندند و اغلب سلسلههای کوچک بر سر جای خود بودند منتها به سلسلههای بزرگتر خراج میدادند. با یورش مغولان در قرن هفتم هجری این اوضاع بدتر از گذشته تکرار شد. صفویان اولین دولتی بودند که بین سالهای 907 تا 1135 هجری قمری توانستند تمام ایران را به صورت یک پارچه درآورند. پس از اضمحلال صفویان مجدداً ملوکالطوایفی تجدید شد. پس از قتل نادر در سال 1160 باز هم این وضعیت تکرار شد. ایل زند، افغانها، بختیاریها و قاجارها هر کدام در بخشی از ایران حکومتهایی تأسیس کردند گرچه کریمخان برای حدود دو دهه توانست یک حکومت مرکزی در ایران آن هم در شهر شیراز که جایگزین اصفهان و مشهد پایتختهای دو گانه نادرشاه شده بود، تأسیس کند. اما با مرگ او، جنگ میان خوانین زند این انسجام گسیخت و در همان زمان آغامحمدخان که عمة او همسر کریمخان زند بود به استرآباد و مازندران گریخت و دو طایفه آشاقهباش دیوخاری باش را تجهیز کرد.
آغامحمدخان پسر محمدحسن قاجار بود که یکی از سرداران زند پدر او را کشته بود. پدر محمدحسن خان، موسوم به فتحعلیخان قاجار نیز بهوسیله نادر قلی در زمانی که سردار شاه طهماسب دوم بود به قتل رسیده بود. به هر ترتیب اوضاع کشور دگرگون شده و در هر نقطه از ایران خانی فرمانروایی میکرد پایتخت رسمی کشور نیز شیراز بزرگ و پرجمعیت بود نه تهران کوچک و فراموش شده با 15000 تن جمعیت آغامحمدخان که یک مرد ژنی و شجاع و حسابگر و در عین حال آکنده از عقدههای گرانبار بود (علیقلیخان افشار برادرزادة نادرشاه که مدت کوتاهی به نام عادلشاه بر ایران سلطنت کرده بود روزی که بر محمدحسن خان چیره شد، چون محمدحسن خان قاجار گریخته بود. محمد خان پسر او را اسیر کرد و خواجه نمود. آثار خواجگی بر چهره آغامحمدخان اثر گذاشته و اور را بسیار زشت و کریه نشان میداد...
توانست از بیتدبیری، عناد و لجاجت خوانین زند و دشمنی آنها با هم بهرهبرداری کند و بالاخره لطفعلیخان زند آخرین شهریار زند را دستگیر کرد و به تهران آورده نابینا کرد (پس از اینکه فرمان داد فراشان به وی تجاوز جنسی کردند) آن شهریار جوان را به فرمان شاه قاجار طنابکش کردند و در امامزاده زید در جنوب تهران به خاک سپردند (پس تجاوز جنسی به مرد هم سوابق تاریخی دارد).
1 - آغامحمدخان در سال 1209 توانست در تهران تاجگذاری کرد و سی و دو سال بعد در جریان لشکرکشی به قفقاز در کنار قلعه شوش به دست سه تن از نوکران خود کشته شد. بنابراین چه حفره تاریخی در این مقطع از تاریخ وجود دارد که مشاور تاریخی سریال وقت خود در تماشاگران را با آن گرفته است؟! (و وقت مرا بیشتر با پرسشهایی که نوجوانان و جوانان و دانشآموزان از من میکنند).
2ـ خانم الیکا یکی از هنرپیشگان این سریال در مصاحبه با خبرنگار امیدجوان زمان وقوع سریال را 300 سال پیش اعلام داشتهاند یعنی 1710 میلادی برابر سالهای آخر سلطنت صفویه نویسنده از این اظهار نظر این خانم که تیشه بزرگی به دست گرفته زحمات آقای مدیری را کونفیکون کردهاند متعجب شدم. اگر زمان سریال 300 سال پیش باشد، البسه و دکور باید فرق علنی میکرد یعنی سر همه هنرپیشگان دستار و عمامه میبستند و دربار شاه سلطان حسین را مجسم میکردند.
3ـ به نظر میرسد زمان وقوع داستان، عصر مظفرالدینشاه است و کسی که بر تخت نشسته مظفرالدین شاه قاجار است زیرا کلاه استوانهای معروف به کلاه سپهسالاری و لباس و نشانها و اینکه صحنه سریال دو کاخ نیاوران میگذرد این زمان را تداعی میکند.
صحنه اعدام با قداره
4ـ صحنة به صف نشستن خانمهای درباری به انتظار گردنزدن آن مورخ که به زمان گذشته بازگشته بسیار جالب است و جهانگردان خارجی و مورخین ایرانی تأیید کردهاند که خانمهای درباری از فرط بیکاری و محض وقتگذرانی و تماشای عجایب و غرایب اشتیاق زیادی برای تماشای مناظر اعدام داشتند.
اعتمادالسلطنه نیز بدین مناظر اشارات فراوان میکند، اما اعدام با ساطور و قداره در ایران عصر قاجار متداول نبود. گناهکار را با کارد بلند تیز دشنه سر میبریدند یا طناب به دور گردن انداخته خفه میکردند و در مواردی نیز محکوم را با طناب از زمین چند متری بالا کشیده (طناب را دور تن او میبستند) و تیرباران میکردند. با طناب دارزدن و به توپ بستن محکومین نیز متداول بوده است.
5ـ صحنه انتقال مورخ به گذشته با آشامیدن یک فنجان قهوه بسیار لوس و خنک بوده و ای کاش وقت بیشتری برای این صحنه گذاشته میشد.
6ـ اونیفورم آبی آسمانی قشنگ و کلاه سفید، اونیفورم و کلاه پرسنل ژاندارمری سوئدی بود که بعد از مشروطه در سال 1291/1912 چون افسران سوئدی به استخدام دولت ایران درآمدند آن اونیفورم را برای ژاندارمهای ایرانی در نظر گرفتند و استفاده از آن اونیفورم برای نفرات نظمیه عصر مظفری اشتباه است.
گذشته از موارد بالا، سریال دیدنی و سرگرمکننده است و تماشای ان را به خوانندگان توصیه میکنم.
بدیهی است ممکن است نویسندگان سناریو و مشاور تاریخی آنها در برابر این ایرادها ادعا کنند سریال طنزآمیز است و زمان و مکان ندارد اما این نظریه صائب به نظر نمیرسد و تمام سریالهای طنز وقتی وارد حیطة تاریخ میشوند باید چارچوبهای تاریخی را رعایت کنند و نمیتوان به این دستاویز موضوع والاپوشانی کرد.
سریالی به نام چهل سرباز سالها پیش با هزینه بسیار گزافی ساخته شد (پخش آن از تلویزیون با شکست رویاروی شد زیرا مطالبی را عنوان میکرد که بخشی از آن جنبه دینی و مذهبی داشت و بخش دیگر رستمدستان پهلوان اسطورهای ایران را وارد مسائل مذهبی پس از اسلام مینمود. نویسنده در همان زمان در یک برنامه تلویزیونی تباین و عدم ارتباط این دو مبحث را با یکدیگر یادآور شدم و گرچه تهیهکننده و نویسنده، کارگردان و هنرپیشگان آن رنجیدند ولی عدم استقبال تماشاگران و شکست سریال نشان داد که حق با این حقیر بوده است. به هر ترتیب امیدوارم سریال قهوة تلخ بدان سرنوشت دچار نشود و مردم در این شبهای بلند پاییز و زمستان با تماشای قسمتهای مختلف آن سرگرم شوند و کمی از خستگی و استرس به در آیند. اما همانطور که نوشتم این اثر طنز فاقد هر گونه زمینی تاریخی است و نباید آن را حتی اثری طنزآمیز در مایه تاریخی انگاشت.
شکوه و تجمل زیاد
در سریال شکوه و تجمل زیاد به چشم میخورد که برای بینندگان جالب است. لباسهای زیبای عصر قاجاری، کاخ صاحبقرانیه، کاخ جهان، کاخ نیاوران، سپاهیانی (که متأسفانه در نهایت بیسلیقگی لباس ژاندارمری سوئدی را تن آنها کردهاند) خانمهای زیبا و آراسته با جامه اواخر قجری، مجالس باشکوه درباره گشادهدستی در سیاهی لشکر، دکور، گریم همه در خور قدردانی است. متأسفانه، اما متأسفانه، راستی جیف از اونیفورمهای آبیرنگ و کلاه سفید ژاندارمری دولتی سال 1291 هجری شمسی که اینگونه آن را بیهوده به کار بردهاید. به ارواح ژاندارمریهای میهنپرستی چون کلنل پسیان توهین کردن چرا؟
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0