كيهان:ايستاده بر دروازه خيبر
«ايستاده بر دروازه خيبر»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛اگر فتنه 88 اتفاق نمي افتاد اكنون موقعيت راهبردي ايران در منطقه و جهان چگونه بود؟ اگر طرف هاي بازنده انتخابات 40 ميليوني سال 88 به راي مردم تمكين مي كردند، مجري پروژه دشمن نمي شدند و با تن دادن به قواعد دموكراسي شكست از رقيب را مي پذيرفتند، آيا باز هم دشمن مجال آن را پيدا مي كرد كه راهبرد «تجميع فشار بر ايران» را از سال 89 به اين طرف به عنوان گزينه اصلي سياستگذاري خود درباره ايران در پيش بگيرد؟ اين سوال ها از اين رو مهم است كه دقت در آنها مي تواند يكي از مهم ترين مسائل امنيت ملي ايران ظرف 3 سال گذشته را تعيين تكليف كند؛ مسئله اي كه مي توان آن را «تاثير تحولات داخلي بر تصميم گيري هاي راهبردي دشمن» ناميد. قلب اين مسئله آنگونه كه با مطالعه سير حوادث در اين 3 سال مي توان فهميد يك جمله بيش نيست: «تغييرات محيط سياست داخلي در ايران، راهبردهاي دشمن را چگونه و در چه جهتي جابجا كرده است»؟
خرداد 1387 را به ياد بياوريد. يك سال قبل از انتخابات رياست جمهوري در ايران. در اينجا فرصتي براي توصيف دقيق شرايط محيط امنيت ملي ايران در آن مقطع نيست. به طور بسيار خلاصه، ايران يك سال مانده به انتخابات رياست جمهوري 88 در اوج قدرت داخلي و منطقه اي قرار داشت. در داخل ايران مردم به دور از هر گونه انحراف طعم شيرين دريافت خدمت بي منت را چشيده بودند و در بين گروه هاي سياسي هم اجماعي كم و بيش كامل در اين باره وجود داشت كه دولت نهم تكرار خواهد شد.
در محيط سياست خارجي 5 قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران -كه 3 قطعنامه آن، قطعنامه تحريم بود- نه تنها هيچ تاثيري بر برنامه هسته اي ايران به جاي نگذاشته بود بلكه برنامه ايران نسبت به سال 2006 يعني زماني كه تحريم ها عليه ايران آغاز شد، رشدي چنان محسوس داشت كه برخي از ناظران به بوش پسر طعنه مي زدند كه اگر پرونده ايران را به شوراي امنيت نمي فرستاد، شايد 164 ماشين سانتريفيوژ ايران در سال 2006، به اين سرعت به 8000 سانتريفيوژ در سال 2008 تبديل نمي شد. كار به جايي رسيد كه خاوير سولانا در همان ايام به تهران آمد و با ارائه يك پيشنهاد به ايران كه تلويحا غني سازي اورانيوم را مي پذيرفت از ايران خواست مكانيسم فريز را جايگزين مكانيسم تعليق كند كه تا پيش از آن غربي ها آن را خط قرمزي عبور ناپذير مي دانستند.
تلفيق ناكامي در تاثيرگذاري بر رفتار ايران از طريق تحريم ها با دو عامل ديگر يعني تشديد بحران در افغانستان و آشكار شدن نشانه هاي بحران مالي جهاني وضعيتي بوجود آورد كه آمريكايي ها در آن حتي ديگر قادر به پنهان كردن ضعف خود نيز نبودند. مذاكرات «ژنو يك» در اكتبر 2008 در هيمن فضا برگزارشد. آمريكايي ها براي نخستين بار در تاريخ مذاكرات ايران و غرب، مستقيما نماينده اي به اين مذاكرات فرستادند و آنطور كه برخي مطلعان مي گويند لحن آمريكا هيچ شباهتي به آن لحن زورگويانه و متفرعنانه هميشگي نداشت و خلاصه اينكه آشكارا مي شد ديد آمريكايي ها دريافته اند سبد گزينه هايشان در مقابل ايران كاملا خالي است و بنابراين چاره اي جز ورود به فاز تعامل و مذاكره از موضع برابر ندارند.
طليعه انتخابات رياست جمهوري در ايران كه آشكار شد به يك باره همه چيز معكوس گشت. در حالي كه بنا بود دور دوم مذاكرات يك ماه بعد از مذاكرات ژنو يك برگزار شود، خاويرسولانا تمايلي از خود براي از سرگيري مذاكرات نشان نمي داد. روشن بود كه اتفاقي افتاده است و به تعبيري كه نگارنده اغلب به كار مي برد، غربي ها حس كرده اند يك گزينه جديد به سبد گزينه هاي آنها اضافه شده كه بهتر است تا آن را امتحان نكرده اند، از در مذاكره و امتيازدهي با ايران در نيايند.
آن گزينه چه بود؟ زماني شايد نمي شد به اين سوال يك پاسخ دقيق داد اما اكنون اطلاعات مبسوطي وجود دارد كه نشان مي دهد در آستانه انتخابات سال 88 رصد فضاي داخل ايران به غربي ها اين پيام را داد كه درون فرايندي به نام انتخابات رياست جمهوري دهم فرصتي گرانبها براي آنها وجود دارد كه نبايد آن را از دست بدهند. غرب حس مي كرد براي پايين كشيدن ايران از اوجي كه در آن قرار گرفته و براي فرار از تن دادن به حقارت پذيرش شكست در مقابل ايران متحداني در داخل ايران يافته و لذا تصميم گرفت با وجود نياز مبرمي كه داشت روند مذاكره با ايران را تعطيل كرده و تمام امكانات خود را براي تقويت ناآرامي و بي ثباتي داخلي در ايران بسيج كند.
مذاكرات با ايران تا يك سال متوقف ماند. در تمام اين سال اميد غربي ها اين بود كه شرايط داخلي ايران به قدري بحراني شود كه ايران چاره اي جز امتياز دهي در خارج براي جلوگيري از درگيري همزمان در دو جبهه نداشته باشد. مذاكرات ژنو دو درست يك سال بعد يعني در اول اكتبر 2009 برگزار شد. اين بار غربي ها در حالي پاي ميز آمدند كه گرچه مي دانستند اميدي به موفقيت جنبش به اصطلاح سبز در ايران نيست و اين بساط روز به روز بيشتر تحليل مي رود اما تصور مي كردند الان ايران به لحاظ داخلي ضعيف شده و ديگر با قدرت و صلابت پيشين قادر به مقاومت در مقابل آنها نخواهد بود و ثانيا به دليل اختلافات ما بعد انتخابات جامعه سياسي در ايران دچار تشتت و پراكندگي شده و لذا آنطور كه هيلاري كلينتون همان ايام گفت ايران فعلا قادر به گرفتن تصميم هاي بزرگ درباره مسائل سياست خارجي و امنيت ملي خود نخواهد بود.
اين اشتباه بزرگي است اگر كسي تصور كند خيانت فتنه 88 به كشور آتش زدن چند سطل آشغال يا چند روزي ناآرام كردن يكي دو خيابان در تهران بوده است. خيانت بزرگ و پاك نشدني فتنه اين بود كه قرار بود دشمن نااميد را اميدوار كند و فرآيند فشار بر ايران را كه در سال 87 ناكارآمدي آن آشكار شده و تقريبا از روي ميز حذف شده بود مجددا به روي ميز بازگرداند.
از اويل سال 1389 به اين طرف كل ماجراي هماوردي راهبردي ايران و غرب در اين يك جمله قابل خلاصه سازي است كه غرب مي خواهد فتنه 88 را مجددا احيا كرده و بي ثباتي سياسي در ايران را به شكلي جديد طوري كه فاقد ضعف هاي پروژه سال 88 باشد، بازسازي نمايد.
آغاز فرآيند تجميع فشار بر ايران كه غربي ها اكنون سعي مي كنند آن را به اوج برسانند دقيقا مربوط به يك سال بعد از انتخابات رياست جمهوري در ايران يعني بهار 1389 است. در آن مقطع بود كه آمريكايي ها حس كردند فتنه سبز در ايران نياز به كمك مستقيم تر و موثرتر طرف خارجي دارد و به همين دليل تصميم گرفتند مجموعه اهرم هاي فشار خود عليه ايران را كه فشار ديپلماتيك، حمله نظامي، عمليات اطلاعاتي و تحريم در راس آنها قرار داشت با هم تركيب كرده وبه طور همزمان اعمال كنند. از سال 89 تا همين امروز، تجميع فشار خارجي بر ايران اساسا هيچ هدفي جز تقويت جريان فتنه- با تركيبي ديگر- در داخل ايران، تلاش براي بي ثبات سازي محيط دروني ايران و نهايتا وادار كردن نظام به امتياز دهي به اين جريان نداشته است و غربي ها عميقا به اين باور رسيده اند كه موثرترين راه براي مقابله با برنامه هسته اي و موشكي ايران هم همين است كه جريان سازشكار در ايران زمام امور را به دست بگيرد.
هم اكنون مجموعه اي شواهد وجود دارد كه نشان مي دهد وضعيت شاخص هاي امنيت ملي ايران شباهتي عجيب به سال 87 دارد. و اين دفعه ايران در اثر موج بيداري اسلامي در منطقه در موقعيت و جايگاهي به مراتب مقتدرانه تر از آن روزها قرار دارند. و از اين روي غربي ها سخت در پي آن هستند كه راهي براي پايين كشيدن ايران از اوجي كه در آن قرار دارد يا به عبارت ديگر متوقف كردن ايران درپيچ تاريخي فعلي پيدا كنند. مجموعه طراحي ها براي انتخابات مجلس آينده تا آنجا كه به دشمن خارجي مربوط مي شود همين هدف را تعقيب مي كند و بزرگترين بي بصيرتي در شرايط فعلي اين است كه كساني با نديدن اين موقعيت حساس و بي توجهي به پروژه بسيار جدي كه غرب براي متوقف كردن رشد قدرت راهبردي ايران طراحي كرده، بر طبل اختلافات داخلي بكوبند و صحنه انتخابات را به جاي آنكه صحنه وحدت و همدلي باشد، به محلي براي افزايش اختلافات تبديل كنند.اگر معناي بي بصيرتي در سال 88 عدم مرزبندي سريع و به موقع با دشمن بود، معناي بي بصيرتي اكنون نديدن دشمن و در نيافتن موقعيت تاريخي نظام جمهوري اسلامي است كه بر آستانه دروازه خيبر ايستاده است.
خراسان:از قاعده گرايي تا القاعده گرايي
«از قاعده گرايي تا القاعده گرايي»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضارضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛بسياري از کارشناسان روابط بين الملل در تحليل سياست خارجي دولت اوباما بر اين باور بودند که پس از رويکردهاي يک جانبه گرايانه نئو محافظه کاران در دولت جورج بوش ، رويکرد دولت بعدي آمريکا قاعده گرايي به معني تثبيت نهادها و سازمان هاي بين المللي، چند جانبه گرايي و تاکيد بر قواعد بين المللي خواهد بود. عبور از بحث اروپاي قديم و جديد، پشتيباني از عضويت دائم هند در شوراي امنيت، تشکيل گروه جي 20 (G20)، امضاي پيمان استارت جديد ميان روسيه و آمريکا همه شواهدي بر سلطه دکترين نهادگرايي ليبرال بر وزارت خارجه آمريکا بود.
با اين حال آن چه مورد غفلت بسياري از تحليل گران قرار گرفت اين واقعيت است که عامل اصلي تعيين کننده رويکردهاي سياست خارجي امريکا از آغاز تشکيل آن تا کنون صرفا منافع اين کشور مي باشد. نقل است از جورج واشنگتن اولين رئيس جمهور آمريکا که گفته بود، در سياست خارجي دوست و دشمن وجود ندارد و تنها چيزي که وجود دارد منافع است؛ همان عاملي که باعث شد تا جان اف کندي ليبرال ترين رئيس جمهور تاريخ آمريکا قانون تشکيل جوخه هاي ترور خارجي ارتش آمريکا و سازمان سيا را امضا کند.
تحولات سوريه آزمون ديگري است که نشان مي دهد، رويکردهاي ليبرال و قاعده گرايي تنها هنگامي در دستگاه ديپلماسي آمريکا مطرح مي شود که پاي منافع حياتي اين کشور مطرح نباشد. از همين رو است که بعد از يک دهه آتش افروزي ايالات متحده در خاورميانه به بهانه مبارزه با القاعده امروز بار ديگر شاهد همپيماني القاعده و آمريکا در عرصه سياسي سوريه هستيم. سياستمداران واشنگتن که به دليل مخالفت هاي مسکو و پکن نتوانسته اند در سازمان ملل به اهداف خود دست يابند، در اقدامي هماهنگ با حاميان افراط و خشونت در منطقه، سياست القاعده گرايي را براي پيش برد اهدافشان برگزيده اند.
بيانيه روز گذشته ايمن الظواهري رهبر جديد القاعده در حمايت از نا آرامي هاي سوريه هم زمان با تاکيد هيلاري کلينتون بر اين که " آمريکا هيچ گاه مخالفان مسلح بشار اسد را تنها نمي گذارد"، نشان دهنده رويکرد دوباره القاعده گرايي در سياست خارجي آمريکاست.
رويکردي که يک بار پيش از اين آمريکا در مقابله با شوروي سابق در افغانستان به کاربرد و ماحصل آن را در 11 سپتامبر 2001 مشاهده نمود. عربستان سعودي به عنوان خاستگاه فکري و مالي جريان افر اط و خشونت در منطقه خواستار به کارگيري تمامي امکانات کشورهاي عربي براي مبارزه با بشار اسد شده است، اين درحالي است که روز گذشته "عاشور بن خيال" وزير امور خارجه ليبي در مصاحبه با نشريه فايننشال تايمز حضور جنگجويان ليبيايي را در سوريه تاييد کرده و عنوان داشته :" شوراي انتقالي ليبي نمي تواند گروه هاي مسلح اين کشور را از سفر به سوريه و مبارزه مسلحانه برعليه دولت بشار اسد منع کند." قطر ، عربستان، ترکيه و عربستان به عنوان نوک پيمان ائتلاف ضد سوري با تسليح دوباره جنگجويان القاعده و حمايت مالي از اين گروه براي يارگيري جديد در ميان جوانان عرب منطقه، سياست القاعده گرايي جديدي را دنبال مي کنند، سياست آزموده شده اي که نتيجه آن جز تداوم خشونت در کشورهاي منطقه نخواهد بود. پايان خشونت ها در سوريه چه به نفع نظام حاکم و چه به ضرر آن، آغازي خواهد بود بر احياي بيش از پيش القاعده در خاورميانه، البته اين بار در همسايگي اسرائيل وبسيار نزديک تر به مرزهاي اروپا.
جمهوري اسلامي:نداي وجدان ديكتاتور!
«نداي وجدان ديكتاتور!»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛پادشاه عربستان در اظهاراتي كه گفته است برخاسته از وجدان وي بوده، ضمن تمجيد از نقش آمريكا، انگليس و فرانسه در استقرار دمكراسي در جهان، وتوي قطعنامه ضد سوري در شوراي امنيت را اقدامي شرورانه خواند. وي در كاخ مجلل و شاهانه خود در جمع ميهمانان خارجي بدون نام بردن از روسيه و چين گفت: "متأسفانه اتفاقي كه در شوراي امنيت روي داد، هرگز اقدام پسنديدهاي نبود و كشورهايي كه قطعنامه را وتو كرده اند، بدانند كه هر قدر قدرت داشته باشند نميتوانند بر جهان حكومت كنند زيرا آنچه امروز بر جهان حكومت ميكند، عقل و انصاف و اخلاق است نه قدرت!"
اين اظهارات فريبنده و پرتناقض، صرفنظر از اينكه چه كسي و با چه پيشينهاي آنرا بر زبان آورده، در برگيرنده نيات شومي است كه رژيم آل سعود در تحولات منطقه به ويژه حوادث سوريه دنبال ميكند.
رژيم حاكم بر عربستان از جمله رژيمهايي است كه از تأمين كمترين ميزان حقوق و آزاديهاي سياسي و اجتماعي براي مردم اين كشور دريغ ميكند و حتي زنان عربستان از كمترين حقوق قانوني خود از جمله حق راي محروم هستند، ولي به دليل اينكه رژيم آل سعود تأمين كننده منافع نامشروع غرب در منطقه به حساب ميآيد، در حوزه استحفاظي و چتر حمايتي چپاولگران قرار داشته و مدعيان حقوق بشر چشم خود را بر روي تمام فجايع و موارد نقض حقوق بشر در عربستان بستهاند. اصولاً رژيم موروثي پادشاهي و فاقد حمايت مردمي در عربستان به لحاظ ماهيت استبدادي خود، مخالف ذاتي گسترش حقوق بشر و آزاديهاي مشروع بوده و با هرگونه آزاديخواهي و جنبشهاي مردمي در تعارض است و آن را در راستاي منافع خود نميداند ولي اخيراً اين رژيم كه با موج بيداري اسلامي و بهار عربي در كشورهاي تونس، مصر، يمن وبحرين به مخالفت برخاسته و با تمام توان از ديكتاتورهاي حاكم بر اين كشورها حمايت كرده و با پناه دادن آنها و اعزام نيروهاي نظامي به سركوب قيامهاي مردمي پرداخته، خواستار تغييرات در سوريه شده و به عنوان عامل آمريكا و رژيم صهيونيستي پرچمدار مخالفت با دولت بشار اسد گرديده است.
براستي علت اين همه مخالفت و ستيزه جويي رژيم آل سعود با يك دولت عرب كه در صف مقدم مبارزه با رژيم صهيونيستي قرار دارد و از حاميان مقاومت اسلامي در منطقه است، چيست و اين حجم از توطئهها و اقدامات سياسي و نظامي براي مقابله با بيداري اسلامي و تلاش براي سرنگوني دولت سوريه چه مفهومي دارد؟ حمايت عربستان از ديكتاتورهاي پرسابقه جهان عرب همچون بن علي، حسني مبارك، علي عبدالله صالح و آل خليفه و نقش آل سعود در سركوب قيامهاي مردمي در جريان بيداري يكساله اسلامي در جهان عرب بر كسي پوشيده نيست، پس چگونه ممكن است رژيمي كه كارنامه ديكتاتوري و حمايت از ديكتاتورهاي عرب و تثبيت نقشه راه آمريكا را در خاورميانه در كارنامه خود دارد، اكنون مدعي حمايت از مردم سوريه و ايجاد تغيير در اين كشور باشد؟
در تفسير اين وضعيت بايد به نكات زيرتوجه داشت:
1 - علت اصلي اتخاذ اين سياست توسط مقامات سعودي را بايد در تحولات سه دهه اخير خاورميانه به ويژه رويدادهاي مهم دهه گذشته همچون شكست آمريكا در عراق و افغانستان، پيروزي ملت لبنان و فلسطين در برابر رژيم صهيونيستي، شكست القاعده و موج بيداري اسلامي جستجو كرد كه توازن را به ضرر جبهه استكباري و مهرههاي منطقه آن تغيير داده است. شكست آمريكا در لشكركشي به عراق و افغانستان نيز همين نتيجه منفي را براي جبهه استكبار و مهرههاي منطقهاي آن در برداشت و توازن قدرت را در منطقه تغيير داد.
همين وضعيت را در مورد مقاومت اسلامي لبنان و فلسطين در شكست تجاوزات رژيم صهيونيستي به بيروت و غزه ميتوان مشاهده نمود. به اذعان مقامات سعودي، طي چند سال گذشته مقاومت در لبنان و فلسطين توانسته است در چند جنگ نابرابر در مقابل رژيم صهيونيستي، اسرائيل را وادار به عقب نشيني كند و هر روز بر نفوذ و قدرت حزبالله لبنان و انتفاضه فلسطين افزوده شود كه اين امر نشانگر قدرت مقاومت و ضعف آمريكا و صهيونيسم در خاورميانه است.
با توجه به اين شرايط توفنده و موج فراگير كه كما بيش در ماههاي آتي عربستان را نيز فرا خواهد گرفت، مقامات آل سعود به شدت احساس خطر كرده و تمام توان مالي، سياسي و نظامي خود را براي جلوگيري از اين تحولات بكار گرفتهاند، تا آنجا كه تلاش دارند تغييرات را در برخي از كشورها به گونهاي پيش ببرند كه باعث كاهش نقش جبهه مقاومت و در نهايت تغيير توازن منطقهاي به سود آمريكا و صهيونيسم و مهرههاي منطقهاي آنها شود. نمونه روشن، سياست دوگانه عربستان در قبال بحرين و سوريه است كه نشانگر سياست آل سعود براي حفظ موقعيت منطقهاي خود در بحرين و تغيير توازن به سود خود در سوريه است.
2 - مقامات سعودي ميداند كه دولت سوريه مهمترين كشور عربي در جبهه مقاومت است. به باور آنها سوريه مهمترين كانال انتقال حمايتهاي معنوي و مادي از حزبالله و حماس محسوب ميشود و طبعاً ادامه اين وضعيت نه تنها طرح سازش اعراب با رژيم صهيونيستي را در معرض خطر قرار داده بلكه ميتواند موج سوم انتفاضه را توفندهتر از گذشته مديريت كند. اينكه اسرائيل از سال 85 تاكنون در هراقدام تجاوزكارانهاي كه عليه لبنان و فلسطين انجام داده با شكست روبرو شده و عليرغم سكوت سياسي اعراب نتوانسته ضربهاي به مقاومت اسلامي وارد كند، رژيمهاي مرتجع و سازشكار عرب را كه در راستاي حفظ امنيت رژيم صهيونيستي چشم به فرامين آمريكا دوخته اند، به شدت نگران كرده و آنها اين افزايش قدرت را ناشي از حمايتهائي ميدانند كه يكي از محورهاي آن سوريه است. بنابر اين، ضربه به سوريه و ايجاد تغييرات مورد نظر در اين كشور، نخستين گام در تضعيف نقش مقاومت در مقابله با رژيم صهيونيستي و حاميان سازشكار آن در ميان اعراب است و اين وظيفه را سران كشورهاي عربستان و قطر با توطئه چيني عليه دولت سوريه برعهده گرفته و به عنوان ابزار آمريكا و رژيم صهيونيستي براي ضربه زدن به عقبه مقاومت اسلامي و عقيم سازي بيداري اسلامي انجام ميدهند.
3- عربستان كه نتوانسته از باتلاق جنايت نيروهاي نظامي خود در بحرين بيرون بيايد، تلاشهائي را براي ناآرام كردن سوريه و دستيابي به چندين هدف از طريق فشار بر دولت سوريه برنامه ريزي كرده است. توزيع پول و سلاح در ميان مخالفان دولت دمشق، نفوذ در روستاهاي مرزي لبنان و تركيه و اردن با سوريه، ارائه امكانات تبليغاتي به مخالفان از طريق شبكههاي العربيه و الجزيره ارائه توصيهها و راهكارهاي عملياتي به معترضين، تحريك اتحاديه عرب، تعطيل كردن سفارتخانه خود در دمشق و ارائه پيش نويس قطعنامه تحريم عليه دولت بشار اسد از جمله اقداماتي است كه سعوديها به طور آشكار و با وقاحت هرچه تمامتر انجام ميدهند. رژيم آل سعود كه در چند جبهه تمام توان خود را درگير توقف خيزشهاي مردمي كرده، درباره سوريه عكس اين موضوع را عمل ميكند و به اعتراضات و مخالفتها عليه دولت اسد دامن ميزند. آل سعود در اين ماجرا به عنوان يك بازيگر منطقه اي، نقش ديگر بازيگران فرامنطقهاي از جمله آمريكا را نيز برعهده گرفته و نه تنها به نمايندگي از غرب بلكه به عنوان واسطه رژيم صهيونيستي عمل كرده و به مداخله گري در امور داخلي سوريه مشغول هستند ولي بسياري از كارشناسان سياسي معتقدند كه عربستان فاقد كارآيي لازم براي ايفاي چنين نقش بزرگي به نمايندگي از قدرتهاي فرامنطقهاي است و در واقع با ورود همه جانبه به اين بازي براي بحراني كردن اوضاع سوريه، وارد يك نوع عمليات انتحاري و خودكشي سياسي شده است.
به گفته تحليلگران، اينكه عربستان با ورود به تحولات سوريه، همه جوانب اقدامات خود را سنجيده باشد و يا مشابه دخالتهاي بينتيجه و پرهزينهاش در لبنان و يا حمايتهاي جاهلانهاش از صدام در جنگ عليه ايران، فقط بر مبناي محاسبههاي سطحي و غيرواقع بينانه وارد صحنه شده و با آبروريزي به اين مداخلات پايان خواهد داد، موضوعي است كه همه ناظران منطقه به آن واقفند و معتقدند اقدام عربستان بيشتر ناشي از نياز آل سعود به منحرف كردن موج بيداري اسلامي و اعتراضات داخلي از موجوديت خود و يك نياز تاكتيكي و هدايت شده توسط آمريكاست و با توجه به دامن زدن به بعد جديدي از مداخلهها و خصومتهاي بين عربي، تبعات دراز مدت و خطرناكي را براي آل سعود به همراه خواهد داشت.
4 - حكومت رياض كه در سالهاي اخير همه مسائل و تحولات منطقهاي را در قالب منازعه "شيعي - سني" و "عرب - عجم" و شكل گيري هلال شيعي تفسير ميكند از روي كار آمدن دولت شيعه در عراق و شكل گيري بيداري اسلامي در كشورهاي مسلمان به شدت نگران شده و سعي دارد با فعال كردن و تقويت جريانهاي سلفي در كشورهاي اسلامي، روند حركت جنبشهاي بيدارگرايانه را در اختيار بگيرد. از اين رو با فعال سازي جريانهاي سلفي و وهابي در سوريه و كمكهاي بيدريغ مالي، تسليحاتي و تبليغاتي به آنها، قصد دارد سوريه را به مركز اشاعه تفكرات سلفي تبديل كند تا دولت عراق را از اين طريق تحت فشار قرار دهد.
5 - سخنان اخير پادشاه عربستان كه در پي شكست اقدامات آل سعود در به تصويب رساندن قطعنامه ضد سوري در شوراي امنيت اظهار شد بيش از آنكه مبتني بر منطق و درايت باشد ناشي از عصبيتهاي جاهلي و وابستگيهايي است كه سران رژيم آل سعود نسبت به دشمنان ملتهاي مسلمان دارند و باعث شده چشم و گوش و عقل را مسدود و پولهاي بادآورده نفتي نيز خرد را از آنان بربايد. اين سخنان فاقد منطق و بدور از واقعيت كه آمريكا و انگليس و فرانسه را تطهير كرده و به عرش برده و در عوض، چين و روسيه را به خاطر وتوي قطعنامه پيشنهادي غرب و اعراب عليه سوريه فاقد عقلانيت و منطق توصيف ميكند، نه تنها مبتني بر درايت نيست بلكه نشان ميدهد صاحب آن تا چه اندازه تحت فشار بيداري ملتهاست كه امروز صداي آن از پشت دروازههاي رياض نيز به گوش ميرسد.
6 - شاه عربستان درحالي وجدانش از تصويب نشدن قطعنامه ضد سوري جريان سازش به درد آمده كه هرگز در قبال وتوي دهها قطعنامه ضد صهيونيستي در شوراي امنيت از سوي آمريكا و ديگر كشورهاي غربي لب به سخن نگشوده بود و جنايات بيشمار صهيونيستها عليه ملت فلسطين را ناديده گرفته و در جنگ 33 روزه اشغالگران قدس عليه لبنان و جنگ 22 روزه بر ضد مردم غزه، به نوعي در جبهه جنگافروزان قرار گرفته بود و درحال حاضر نيز با مستقر كردن هزاران نظامي در بحرين به رژيم آل خليفه در سركوب اعتراضات مسالمت آميز اكثريت مردم بحرين ادامه ميدهد.
عليرغم تمهيداتي كه آل سعود براي حفاظت از تاج و تخت خود از راههاي مختلف انديشيده و اقدام كرده، شرايط منطقه بگونهاي به پيش ميرود كه بيترديد اين اقدامات نتيجهبخش نخواهد بود و سونامي انقلابهاي مردمي، ريشه آل سعود را نيز برخواهد انداخت. اين، واقعيتي است كه نه دلارهاي نفتي، نه سخنان شاه عبدالله و نه حمايتهاي آمريكا هيچكدام نميتوانند آن را تغيير دهند.
رسالت:تحليل گفتمان مردم در راهپيمايي 22 بهمن
«تحليل گفتمان مردم در راهپيمايي 22 بهمن»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛تحليل گفتمان حضور ميليوني مردم ايران و شعارهاي راهپيمايي 22 بهمن امسال ناظر به انتخابات 12 اسفند حاوي پيام هاي زباني و فرازباني روشني بود که مي توان با توسل به آنها ابعادي از انتخابات فرارو را به لحاظ موضوع رقابت و مسئله مشارکت مورد تحليل و بررسي قرار داد. خوشبختانه فضاهاي گفتماني در راهپيمايي ميليوني 22 بهمن هيچ گاه در اردوگاه هاي گنگ تقسيم نشده و نمي شود که مايه صعوبت درک و تحليل گردد. حرف ملت ايران در 33 راهپيمايي گذشته از ابتداي انقلاب اسلامي تا به امروز کاملا مشخص بوده و همواره اين گفتمان رو به جلو در حال حرکت و در حقيقت پيش رونده و زاينده است. التفات به برخي از اين شعارها در فهم گفتمان حاکم بر راهپيمايي مردم در 22 بهمن امسال ناظر به انتخابات 12 اسفند کمک مي کند. شعارهايي نظير؛
الف): «اي مجلس ولايي اقدام انقلابي»( درخواست از مجلس براي قطع صادرات نفت به اروپا)
ب): « مرگ بر منافق فتنه گر»
ج): تأکيد راهپيمايان بر حضور حماسي در انتخابات مجلس در گفتگو با خبرنگاران مختلف
د): انتخاب نمايندگان انقلابي،متدين،خدمتگزار و متخصص، پشتوانه اقتدار و امنيت کشور (قطعنامه)
ه): بنرها و پوسترهايي با مضمون ملاکهاي انتخاب اصلح در انتخابات 12 اسفند
و): کشيدن يک اتومبيل توسط يک پهلوان ايراني با موهاي خود به معناي عرضاندام براي استکبار جهاني
ز): توزيع کتابي با عنوان «واکاوي جريان فتنه» بين راهپيمايان و استقبال گسترده مردم از آن
ح): تاکيد بر حضور حماسي و مشارکت گسترده و دشمن شکن در انتخابات مجلس نهم(قطعنامه)
ت): حمل پلاکاردها و تمثالهاي امام خميني(ره) و حضرت آيت الله خامنه اي
ي): حمل تصاوير مختلف شهيد احمدي روشن به عنوان سمبل خودباوري علمي و مظلوميت دانشمندان جمهوري اسلامي
ک): حضور بي سابقه نسل سوم و چهارم انقلاب در بين راهپيمايان
ل): شعار هميشگي مرگ بر آمريکا و مرگ بر اسرائيل
م): حضور برخي جوانان که بر روي پيراهن هاي آنها عکس مقام معظم رهبري نقش بسته بود
ن):عکس هاي بزرگ حاج قاسم سليماني در دستان جوانان مقابل جايگاه سخنراني در تهران
س): اهتزاز پرچم لبنان، فلسطين و بحرين در راهپيمايي 22 بهمن تهران
ع):«نياز امروز ما آزادي بصيرت»
ف): نمايشگاه عکس «از انقلاب اسلامي تا بيداري اسلامي»
ص): و از همه مهمتر حضور ميليوني و بي نظير مردم در اقصي نقاط کشور در دوره اي که کشور تحت فشارهاي بي سابقه و گسترده
تحريم ها و تهديدها است.
با علم به اينکه گفتمان يک مجموعه و يک ساختار مفصل بندي از نشانه هاست که حول يک دال مرکزي و برتر در حال گردش است و هر چند مولود text است اما تنها در يک context اجتماعي معنا
مي يابدو بر حسب زمان و مکان تغيير مي کند و با علم به اينکه اولين قدم براى تحليل سياسى در چارچوب رهيافت تحليل گفتمان، شناسايى حد اقل دو گفتمان متخاصم است كه با هم رابطهاى غيريت سازانه بر قرار كردهاند، بايد گفت گفتمان حاکم بر حضور ميليون ها ايراني در مراسم راهپيمايي 22 بهمن امسال ناظر به انتخابات 12 اسفند تشکيل يک مجلس ولايي و مقتدر است که ضمن مرزبندي با فتنه گران پاسدار خون شهداي دانشمند کشور مثل احمدي روشن ها و رشادتهاي دليرمرداني نظير سردار سليماني هاست.
اينکه انتخابات پشتوانه امنيت و اقتدار کشور است به يک فهم عمومي در کشور تبديل شده و ملت با بصيرت ايران جلوتر از کليه جريانات سياسي کشور بر اين مهم واقف هستند که فشارهاي بين المللي تنها و صرفا به منظور کاهش مشارکت مردم و تاثيرگذاري بر انتخابات آينده صورت مي پذيرد. مردم از آنجا که مي دانند انقلاب اسلامي کانون اصلي بيداري اسلامي است به مجلسي انقلابي راي مي دهند تا الگويي براي تمام مردمسالاريهاي نوظهور منطقه باشد.
گفتمان حاکم بر راهپيمايان روز 22 بهمن خطاب به نامزدهاي انتخابات، گروه ها و خواص سياسي درخواست موکد مبني بر پيروي بي قيد و شرط از ولي امر زمانشان حضرت آيت الله خامنه اي و تن دادن به قانون است تا به سرنوشت شوم فتنه گراني که دو سال پيش کلاه گشادي به سرشان رفت دچار نشوند.
مردم به مجلسي مقتدر راي مي دهند که در مقابل گردنکشي هاي آمريکا، رژيم صهيونيستي و ساير ايادي استکبار جهاني کوتاه نيايد و خودکار جام زهر بالا نکشد و يا نامه جام زهر ننويسد!! مردم به مجلسي ولايي راي مي دهند که عده اي در آن به خود اجازه ندهند با يک تحصن مضحک باب انتخابات را در اين کشور ببندند و نهادهاي قانوني نظام را به زعم خودشان با چالش مواجه کنند. ان شاء الله گفتمان حاکم بر مجلس نهم ولايتمداري و اقتدار باشد.
سياست روز:اين سينماي بيمار ما
«اين سينماي بيمار ما»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛پس از گذشت ۳۳ سال از انقلاب اسلامي، همچنان در حوزه فرهنگ و انديشه «لنگ» ميزنيم. نه اين که در اين حوزه، کارهاي ماندگار و فاخري انجام نشده است، اما آن چيزي که در هدفگذاريها موردنظر بوده، اتفاق نيفتاده است. در اکثر حوزههاي فرهنگي کاستيهاي بسيار و اساسي و ريشهاي ديده ميشود. در حوزه کتاب، سينما و بسياري از حوزههاي فرهنگي اين نقص و کاستي وجود دارد.
براي جبران کاستيهاي موجود در حوزه فرهنگي، از همان ابتداي انقلاب اسلامي، اقدام مناسبي صورت گرفت که اين اقدام و تصميم منجر به برگزاري جشنوارههاي متعدد در دهه فجر شد.
جشنواره فيلم فجر، تئاتر فجر، موسيقي و شعر فجر از جمله اين اقدامات تحسينبرانگيز است.
دراين جشنوارهها هدفگذاري براي رسيدن به آرمانها و خواستههاي انقلاب اسلامي بود، در واقع ماهيت اصلي انقلاب اسلامي فرهنگي است، چون در فرهنگ ايراني ـ اسلامي حرف، عقيده، ايده، انديشه و تفکر براي ارائه به جهان تشنه فرهنگ پاک و ناب وجود دارد.
براي ارائه اين فرهنگ پاک و ناب نيازمند فرهيختگان، نويسندگان، هنرمندان و انديشمنداني هستيم که در اين حوزه پرورش يافته باشند و در کنار ديگر محصولات ارائه شده در عرصه فرهنگي کشور به رقابت به آن محصولات بپردازند.
يکي از حوزههاي تاثيرگذار در اين عرصه، حوزه سينما است.سينما به خاطر تاثيرگذاري بصري يکي از ابزارهايي است که اکنون به خوبي از سوي بسياري از کشورها مورد استفاده قرار ميگيرد.
جمهوري اسلامي ايران نيز در اين حوزه حرفهاي نابي براي گفتن دارد. در دنيايي که اکنون در خلاء معنويت دست و پا ميزند، نظام جمهوري اسلامي هر چند با توجه به سلطه سينماي هاليوودي در جهان ميتواند يکي از ابزارهاي تاثيرگذار بر ديگر فرهنگها باشد. اما اين ابزار ابتدا بايد خوراک مناسب و قابل درک و فهم و درخور فرهنگ ايراني ـ اسلامي را براي مخاطب داخلي تهيه کند و سپس با توشهاي از تجربه و تفکر به فراسوي مرزها بينديشد.
متاسفانه با توجه به فضاي غني در اين حوزه با ضعف شديد داستاننويسي براي فيلمنامههاي فيلمهايي که در جشنواره فيلم فجر ارائه ميشود مواجه هستيم.
سمت و سوي داستان فيلمها خارج از آن چيزي است که براي آن هدفگذاري شده است.
اگر به يکي از سينماهايي که در روزهاي جشنواره فيلم فجر، اقدام به پخش اين فيلمها کردند، سري زده باشيد محتواي اکثر فيلمهايي که پخش شد، محتوايي سياه يا نهايتا خاکستري را ديدهايد.
اين محتواي سياه يا خاکستري با توجه به وجود کشوري که از ديرباز در حوزه فرهنگ، ادب، هنر، عرفان و معنويت، زبانزد عالم است، نشان از ضعف شديد نويسندگان حوزه سينما و عدم آگاهي آنها از آن مقولههاي ناب است.
در يک فيلم از جشنواره ميبينيد که کار قشنگ نذري به تمسخر گرفته ميشود و در فيلمي ديگر، شک يک زن و شوهر به يکديگر محور داستان فيلم قرار ميگيرد، و …
در واقع ضعف در محتوا و کيفيت فيلمها نقطه ضعف اساسي اين دوره از جشنواره فيلم فجر بود، هر چند در دورههاي گذشته هم چنين چيزي وجود داشت اما امسال، شدت آن بيشتر بود.
اکنون که سيامين جشنواره فيلم فجر به پايان رسيده است، بايد براي سال آينده برنامهريزي کرد. پايان جشنواره امسال را بايد آغازي براي جشنواره سي و يکمين دوره آن بدانيم.حوزه سينما نيازمند يک نهضت بزرگ فيلمنامه نويسي و داستاننويسي است.
موضوعات گوناگون و پرمحتوايي در حوزه واقعيتهاي جامعه ايراني ـ اسلامي وجود دارد که مورد غفلت واقع شده و يا اثر درخور توجهي از آن موضوعات ديده نميشود.
هنوز ما پس از گذشت ۳۳ سال از انقلاب يک فيلم سينمايي شاخص و ويژه از انقلاب اسلامي ايران نداريم. در حوزه دفاع مقدس گرچه آثار درخور توجهي در اين ژانر ديده ميشود اما هم از نظر تعداد آثار و هم از نظر کيفيت ضعف شديدي وجود دارد.
در حوزه سينماي مذهبي هم کارهايي ديده ميشود اما بحث مهم و اساسي «انتظار» و «مهدويت» از مقولههاي اساسي است که از آن غفلت شده است. آيا جشنواره فيلم فجر نميتواند. يک اثر از موضوع مهدويت و انتظار در کارنامه خود داشته باشد؟!
حوزه سينماي کشور نيازمند پالايش و انقلاب فرهنگي است. نيازمند کادرسازي است. بايد در اين حوزه به پرورش افرادي پرداخته شود که بتوانند فيلمهايي ارائه دهند که هم در محتوا و هم در فرم حرفي براي گفتن داشته باشد.
قرار بود که سينماي ايران، يک سينماي تاثيرگذار بر فرهنگ و انديشههايي باشد که خلاء اخلاق و معنويت و مذهب در آنها به شدت رنجآور شده است.
در پايان از دستاندرکاران برگزاري جشنواره فيلم فجر هم تشکر ميکنيم اما در سينماي متعلق به اصحاب رسانه ضعفهايي ديده ميشد که اکنون جاي پرداختن به آنها نيست، اما در کل نظم دراين دوره به خوبي احساس ميشد. تا سال آينده و جشنوارهاي ديگر چه ميشود.
مردم سالاري:همسايگان و مدعيان دوستي
«همسايگان و مدعيان دوستي»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن ميخوانيد؛آثار گرانبهاي ما سرشار از تمثيل هاي حکمت آموز است و ادبيات تمثيلي ما مسئله آموز عارف و عامي، تا هر کس به تناسب درک خويش از آن ذخاير نفيس فرهنگي بهره ها ببرد و عبرت ها بياموزد. شايد خوانندگان عزيز حکايت شتر و دوستش را که در چراگاهي به چرا مشغول بودند، شنيده باشند که آن شکم سير دوست شتر، باعث نعره مستانه شد و پند شتر را نشنود و گرفتاري پيش آورد و بار سنگين براي سفر بر هر دو نهادند; آن گاه نوبت رقص شتر رسيد که به تلافي آن نعره مستانه بي جا به خود تابي دهد و مرگ رفيق پندناپذير را رقم بزند.
اين تمثيل اکنون زبان حال ما و همسايگان و مدعيان دوستي با ماست تا با «تابو» ي ايران هراسي، استکبار جهاني به يکي شصت ميليارد دلار سلاح بفروشد و به اين وسيله کسر بودجه خود را جبران کند. سلاح هايي که خريدار، کاربردش را نمي داند و به او نمي آموزند تا بداند. همسايه اي که اگر چه ثروتمندترين فرد عرب را به عنوان هم وطن دارد، نيمي از مردمش در فقر به سر مي برند اما خود نعره مستانه برمي آورد و باب مراوده را علي رغم نص قرآن، به امر استکبار، با صهيونيست ها، مي گشايد .
اگر آن شيخ نشين خليج هميشه فارس، به پايگاه پيشرفته آمريکا تبديل شده و با همکاري جهانخواران در فلات قاره ، سهم ما را هم مي خورد و مي برد و همسايه هم پالکي اش، پرواز جنگنده هاي اسرائيلي را در آسمان کشور خود از مردمش کتمان مي کند تا دمي چند بر اريکه قدرت بماند.
يقين بدانيد که اين خوش رقصي ها از چشمان تيزبين مردم ما پنهان نمي ماند . اگر به عقل خود رجوع کنند مي دانند که ايران، هرگز خوي تجاوز ندارد. متجاوز آن کسي است که از آن سر دنيا به سراغ شما و ما آمده است. اگر واقعه جنگ خيبر يادتان باشد، غيرمسلمانان، دوستان خوبي براي شما و ما نيستند. تعامل و تبادل با دوستي تفاوت دارد. تاکيد قرآن است که در برابر حق ستيزان شدت داشته باشيم و بر پيروان حق رحمت آوريم شما که به دشمني با ايران برخاسته ايد و خواهان جنگ آمريکا و اروپا با ايران هستيد آيا تاريخ ايران را نخوانده ايد و بناي تمدن و فرهنگ منطقه را نمي دانيد که از کجاست؟ آيا تصريح ويل دورانت در تاريخ تمدن به يادتان نيست که تمدن و فرهنگ جهان تا چه پايه و مايه مرهون ايران است؟
آيا نمي دانيد که هوش و سختکوشي ايراني به گواه تاريخ، چگونه بحران هاي سخت و ويرانگر را با صبوري از سر خواهد گذراند؟ آيا نمي دانيد که ايران، ققنوسي است که به قول استاد «ندوشن» از خاکستر سوخته خويش دوباره برخواهد خاست و دوباره و چند باره جواني را از سرخواهد گرفت و با باد بال هايش، حشرات موذي را به کناري خواهد افکند؟ آيا در طول تاريخ به تجربه نياموخته ايد ؟ آيا جنگ ايران و عراق را از ياد برده ايد که اکنون در ميدان فريبنده استکبار، «دن کيشوت» وار به هيئت پهلوانان قامت افراشته ايد؟
آيا اروپا و آمريکا در دوستي صادق تر از ماست؟ آيا سرنوشت مبارک و بن علي و قذافي و ... براي شما مايه عبرتي نبوده است که به آب خوردني آن سر ميزنشستن ها و عکس هاي يادگاري و لبخندهاي زورکي و... به بازي سياست استکباري يک جا به زباله دان تاريخ مي افتد؟ چرا درس عبرت را حاکمان بحرين و... نمي خوانند؟ اگر قدرتمندان دوروزه دنيا بدانند که ديوار عدل چه استحکامي دارد، پشت به ديوار سلاح داران نمي دهند و در خواب خرگوشي نخواهند ماند. آن کسي پيروز است که دل هاي مردم عدالت ديده، فرش پاي اوست. از تير و تيردان کاري ساخته نيست.
مطمئن باشيد اگر مومن باشيم از يک سوراخ چند بار گزيده نمي شويم. اگر مدعيان دوستي با آن همه لطفي که از ايران ديده اند به وقت دادن راي در «آژانس» خوابشان مي برد يا به ضرورتي ديگر مي انديشند و جاخالي مي کنند و سيل سکه ها را از ياد مي برند ; بدانند که ملت ما نه خواب است و نه غافل. مي آزمايد تا زمان رقص فردا برسد. دنيا فقط امروز نيست. دستگاه سياست گذاري ما هم چشمي بيدار و اهل معرفت و دورانديشي ، مثل ملتمان داشته باشد و براي کسي بميرد که برايش تب مي کند. قبايي آنچنان گشاد براي دشمنان دوست نما ندوزد که مصداق «تقمص» خطبه شقشقيه مولاي متقيان (ع) باشد!
خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر که در اوغش باشد
تهران امروز:حماس تقيه ميكند
«حماس تقيه ميكند»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دكتر صادق الحسيني است كه در آن ميخوانيد؛در روزهاي اخير اين بحث مطرح شده كه جنبش مقاومت فلسطين (حماس) قصد دارد از ايران و سوريه جدا شود و در اين زمينه تحليلها و مطالبي نيز نوشته شده است. حال آنكه بنده اعتقاد دارم چنين امري درست نيست. جدا شدن حماس از ايران و سوريه به منزله آن است كه جنبش مقاومت بخواهد ريشههاي خود را قطع كند و لذا اين امر امكانپذير نيست. بايد گفت ايران و سوريه به عنوان دو عضو اساسي محور مقاومت مدتهاست در مقابل غربيها قرار گرفتهاند و تاوان اين مقاومت را پرداخت كردهاند. لذا نميتوان سخن از جدايي حماس از ايران و دمشق را مطرح كرد.
البته بايد به اين نكته هم اشاره كرد كه غرب و در راس آن ايالات متحده آمريكا تصميم گرفتهاند راه طولاني و پر پيچ و خمي براي رسيدن به «پيروزي بزرگ» را طي كنند و اين پيروزي بزرگ چيزي نيست جز غلبه بر تهران. به خاطر بياوريد زماني را كه جورج بوش اعلام كرد اگر ميخواهيم ريشه تروريسم در منطقه را بخشكانيم بايد تهران را متوقف كنيم. به همين دليل آنها راهي افغانستان، عراق، بيروت و دمشق شدند تا بتوانند ايران را از پا بيندازند.
حماس نيز در مقابل به خوبي ميداند كه اگر راهش را از دمشق و تهران جدا كند گو اينكه تصميم گرفته ريشههاي خود را بخشكاند. البته اين امر بدين معنا نيست كه فقط تهران و دمشق محور مقاومتند بلكه اين امت اسلامي است كه از مقاومت طرفداري ميكند و آنها طليعه اين مقاومت را در تهران و دمشق و بيروت ميبينند. لذا اسماعيل هنيه نيز به طور شفاف گفته كه ملت ايران در مقاومت فلسطين سهيم بوده و در ايستادگي اسطوره ساز جنگ 22 روزه نيز شريك پيروزياند.
نكتهاي كه بايد در اين ميان مورد توجه قرار داد آن است كه حماس در عين حال و براي جلوگيري از تفرقه و تشتت آرا و براي مقابله با تقسيم فلسطين راه اتحاد با فتح را در پيش گرفته است و تصميم گرفته كه با توقف خصومت با محمود عباس يك نوع «تقيه سياسي» را در پيش بگيرد. به قول اعراب اين استراتژي به مثابه «استراحت جنگجو» است تا بتواند از توفان ايجاد شده عليه دمشق كه غرب بهراه انداخته و مانند يك جنگ صليبي است، سالم و سلامت بگذرد.لذا رهبري حماس با اتخاذ يك تقيه سياسي هوشمندانه تلاش ميكند تا با اين مانورها توفان بهار عربي كه توسط غرب در برابر بيداري اسلامي تدوين شده است را پشت سر بگذارد.
چرا كه غرب در صدد است با اين برنامه گروههاي اسلام گراي سياسي را صيد كرده و در تله خود دچار كند اما به اعتقاد من حماس
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7